English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English Persian
contingent liability بدهی احتمالی
Other Matches
contingency عملیات احتمالی پیش امد احتمالی
contingencies عملیات احتمالی پیش امد احتمالی
contingency option program برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
probabilistic احتمالی
contingency احتمالی
probable احتمالی
even tual احتمالی
contingencies احتمالی
eventual احتمالی
conceivably <adv.> احتمالی
contingently <adv.> احتمالی
possibly <adv.> احتمالی
as may be the case <adv.> احتمالی
probable error خطای احتمالی
probable error اشتباه احتمالی
prospects مشتری احتمالی
prospecting مشتری احتمالی
prospected مشتری احتمالی
prospect مشتری احتمالی
risked خطر احتمالی
probability limits حدود احتمالی
risking خطر احتمالی
probabilism احتمالی نگری
contenders برنده احتمالی
contender برنده احتمالی
risks خطر احتمالی
risk خطر احتمالی
probabilistic model الگوی احتمالی
probabilistic model مدل احتمالی
probability cost بهای احتمالی
presumptive فرضی احتمالی
adventures خطر احتمالی
contingent profit منفعت احتمالی
ramifications تبعات احتمالی
acatalepsy فلسفهء احتمالی
adventure خطر احتمالی
contingency plan طرح احتمالی
gambling خطر احتمالی
contingent liabilities بدهیهای احتمالی
PE خطای احتمالی
radial probability density چگالی شعاعی احتمالی
contingency plan طرح عملیات احتمالی
likelier باور کردنی احتمالی
likeliest باور کردنی احتمالی
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
vertical probable error اشتباه احتمالی قائم
probabilism انتخاب وجه احتمالی
likly باور کردنی احتمالی
likely باور کردنی احتمالی
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
contingent effects اثرات احتمالی انفجار هستهای
contingencey forces نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
probable باور کردنی امر احتمالی
range probable error اشتباه احتمالی برد توپ
contingent zone of fire منطقه اتش احتمالی توپخانه
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zone منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
contingency retention stock اقلام ذخیره برای عملیات احتمالی
dope اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
confidence level احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
dopes اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
circular probable error دایره پراکندگی گلوله ها اشتباه احتمالی دایرهای
contingency support stocks اقلام ذخیره برای پشتیبانی عملیات احتمالی
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
searches بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
due بدهی
liability to disease بدهی
indebtedness بدهی
liability بدهی
liabilities بدهی
debiting بدهی
debits بدهی
debt بدهی
debit بدهی
debts بدهی
debited بدهی
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects. در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
current liability بدهی جاری
debt perpetrator مرتکب بدهی
debt perpetrator خطاکار در بدهی
contingent liability بدهی اتفاقی
liability insurance بیمه بدهی
net debt بدهی خالص
national debt بدهی ملی
private debt بدهی خصوصی
public debt بدهی دولت
the d. of a debt پرداخت بدهی
to be in debt بدهی داشتن
liabilities and assets بدهی و دارایی
legal liability بدهی قانونی
floating debt بدهی متغیر
to get into debt بدهی پیداکردن
due bill سند بدهی
debt burden بار بدهی
debit note صورتحساب بدهی
debit card کارت بدهی
oxygen debt بدهی اکسیژن
debts بدهی داشتن
debit ستون بدهی
liquidation پرداخت بدهی
acknowladgement of debt قبول بدهی
debited حساب بدهی
arrear بدهی معوق
debits حساب بدهی
back بدهی پس افتاده
credit notes سند بدهی
credit note سند بدهی
backs بدهی پس افتاده
promissory note برگه بدهی
debiting ستون بدهی
debt بدهی داشتن
debiting حساب بدهی
debited ستون بدهی
debit حساب بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
collective liability بدهی جمعی
capital liability بدهی درازمدت
capital liability بدهی سرمایه
book debts بدهی دفتری
bank overdraft بدهی به بانک
arrear بدهی پس افتاده
promissory note سند بدهی
an active debt بدهی با ربح
absolute liability بدهی مطلق
promissory notes برگه بدهی
promissory notes سند بدهی
debits ستون بدهی
admission of liability قبول بدهی
solvency توانایی پرداخت بدهی
to pay one's way بدهی بهم نزدن
debiting در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
debits در ستون بدهی گذاشتن
realization [American E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
defaults عدم پرداخت بدهی
defaulted عدم پرداخت بدهی
default عدم پرداخت بدهی
defaulting عدم پرداخت بدهی
due بدهی موعد پرداخت
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
charge account حساب بدهی مشتری
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
debited در ستون بدهی گذاشتن
debit در ستون بدهی گذاشتن
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
monetization پرداخت نقدی بدهی
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
liquidation [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
embarrassed with debts زیر بار بدهی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
emcumbered with debts زیر بار قرض یا بدهی
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ? ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
good riddance <idiom> وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com