Dictiornary-Farsi | بدهی خالص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
net debt	بدهی خالص


Search result with all words

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
Other Matches

conversions	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
net death rate	نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
liabilities	بدهی
debit	بدهی
liability	بدهی
liability to disease	بدهی
debits	بدهی
debiting	بدهی
debited	بدهی
debt	بدهی
indebtedness	بدهی
due	بدهی
debts	بدهی
legal liability	بدهی قانونی
the d. of a debt	پرداخت بدهی
floating debt	بدهی متغیر
liabilities and assets	بدهی و دارایی
absolute liability	بدهی مطلق
backs	بدهی پس افتاده
public debt	بدهی دولت
back	بدهی پس افتاده
credit note	سند بدهی
national debt	بدهی ملی
credit notes	سند بدهی
oxygen debt	بدهی اکسیژن
private debt	بدهی خصوصی
due bill	سند بدهی
debt burden	بار بدهی
capital liability	بدهی سرمایه
bank overdraft	بدهی به بانک
arrear	بدهی معوق
debt	بدهی داشتن
acknowladgement of debt	قبول بدهی
acknowledgement of debt	اقرار به بدهی
admission of liability	قبول بدهی
capital liability	بدهی درازمدت
collective liability	بدهی جمعی
debit note	صورتحساب بدهی
debit card	کارت بدهی
arrear	بدهی پس افتاده
current liability	بدهی جاری
debts	بدهی داشتن
book debts	بدهی دفتری
contingent liability	بدهی اتفاقی
contingent liability	بدهی احتمالی
an active debt	بدهی با ربح
to be in debt	بدهی داشتن
promissory note	سند بدهی
debt perpetrator	مرتکب بدهی
debt perpetrator	خطاکار در بدهی
liquidation	پرداخت بدهی
debit	حساب بدهی
debits	ستون بدهی
debit	ستون بدهی
debits	حساب بدهی
promissory note	برگه بدهی
debited	ستون بدهی
debited	حساب بدهی
debiting	ستون بدهی
debiting	حساب بدهی
liability insurance	بیمه بدهی
promissory notes	برگه بدهی
to get into debt	بدهی پیداکردن
promissory notes	سند بدهی
rebates	پرداخت قسمتی از بدهی
debited	در ستون بدهی گذاشتن
charge account	حساب بدهی مشتری
chargeable	قابل بدهی یا پرداخت
solvency	توانایی پرداخت بدهی
due	بدهی موعد پرداخت
consolidated debt	بدهی یک کاسه شده
liquidation [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
realisation [British E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears.	غرق بدهی بودن
debit	در ستون بدهی گذاشتن
rebate	پرداخت قسمتی از بدهی
embarrassed with debts	زیر بار بدهی
to pay one's way	بدهی بهم نزدن
monetization	پرداخت نقدی بدهی
debits	در ستون بدهی گذاشتن
i paid the debt plus interest	بدهی را با بهره ان دادم
defaults	عدم پرداخت بدهی
defaulting	عدم پرداخت بدهی
debiting	در ستون بدهی گذاشتن
default	عدم پرداخت بدهی
defaulted	عدم پرداخت بدهی
deep in debt	تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt	تا گردن زیر بدهی
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
to detain one's due	بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency	عدم توانایی در پرداخت بدهی
Do you have an extra pen to lend me?	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
amortization	پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debits	به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited	به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts	زیر بار قرض یا بدهی
debiting	به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit	به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
pay off	با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record	بدهی قانونی record of court محکوم به
Could you lend me some money ?	می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
omittance is no quit tance	بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
You must account for every penny.	باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
billing	صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
monetization	پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
spiritous	خالص
downright	خالص
unalterable <adj.>	خالص
unalienable <adj.>	خالص
aquapura	اب خالص
absolute	خالص
simon pure	خالص
virginal	خالص
unmixed	خالص
paticular	خالص
veridical	خالص
absolute <adj.>	خالص
inalienable <adj.>	خالص
indispensable <adj.>	خالص
inevitable <adj.>	خالص
nett	خالص
genuine	خالص
nets	خالص
net	خالص
heartfelt	خالص
cleaned	خالص
pure	خالص
clean	خالص
unadulterated	خالص
absolutes	خالص
purer	خالص
cleanest	خالص
sheer	خالص
cleans	خالص
purest	خالص
working capital	مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount	تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance	اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
net productivity	تولید خالص
net yield	بازده خالص
solids	قوی خالص
solid	قوی خالص
perfect loss	زیان خالص
proof spirit	الکل خالص
equity	دارائی خالص
pure bending	خمش خالص
pure competition	رقابت خالص
pure interest	بهره خالص
pure interest	منافع خالص
net work	کار خالص
net profit	سود خالص
net rate	نرخ خالص
net reactance	راکتانس خالص
net register tonnage	گنجایش خالص
net revenue	درامد خالص
net saving	پس انداز خالص
net thrust	پیشرانه خالص
net tonnage	فرفیت خالص به تن
net value	ارزش خالص
net worth	ارزش خالص
net wealth	دارائی خالص
net wealth	ثروت خالص
net weight	وزن خالص
pure lime	اهک خالص
pure mathematics	ریاضیات خالص
pure profit	سود خالص
grosses	غیر خالص
unmixede	یکدست خالص
grosser	غیر خالص
take-home pay	حقوق خالص
take-home pay	مزد خالص
take-home pay	خالص دریافتی
grossed	غیر خالص
gross	غیر خالص
pure wool	پشم خالص
pure color	رنگ خالص
clear	خالص کردن
clearer	خالص کردن
clearest	خالص کردن
grossest	غیر خالص
grossing	غیر خالص
pure shear	برش خالص
pure strategy	استراتژی خالص
pure tones	صداهای خالص
purification	خالص سازی
purification	خالص کردن
equities	دارائی خالص
spirit of wine	عرق خالص
wholewheat	گندم خالص
spirits of wine	عرق خالص
tare	وزن خالص
clears	خالص کردن
net product	محصول خالص
chaste	خالص ومهذب