Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
debt
بدهی داشتن
debts
بدهی داشتن
to be in debt
بدهی داشتن
Search result with all words
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
Other Matches
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
debiting
بدهی
debit
بدهی
indebtedness
بدهی
debits
بدهی
debited
بدهی
liabilities
بدهی
liability
بدهی
liability to disease
بدهی
due
بدهی
debts
بدهی
debt
بدهی
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
an active debt
بدهی با ربح
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
debited
حساب بدهی
collective liability
بدهی جمعی
due bill
سند بدهی
admission of liability
قبول بدهی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
credit notes
سند بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
credit note
سند بدهی
debit
حساب بدهی
floating debt
بدهی متغیر
acknowladgement of debt
قبول بدهی
debit
ستون بدهی
legal liability
بدهی قانونی
arrear
بدهی پس افتاده
promissory notes
سند بدهی
promissory note
برگه بدهی
promissory note
سند بدهی
promissory notes
برگه بدهی
debited
ستون بدهی
net debt
بدهی خالص
private debt
بدهی خصوصی
current liability
بدهی جاری
contingent liability
بدهی اتفاقی
to get into debt
بدهی پیداکردن
book debts
بدهی دفتری
capital liability
بدهی سرمایه
capital liability
بدهی درازمدت
liquidation
پرداخت بدهی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
bank overdraft
بدهی به بانک
contingent liability
بدهی احتمالی
public debt
بدهی دولت
backs
بدهی پس افتاده
arrear
بدهی معوق
national debt
بدهی ملی
debiting
حساب بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
debiting
ستون بدهی
debt burden
بار بدهی
debit card
کارت بدهی
the d. of a debt
پرداخت بدهی
debit note
صورتحساب بدهی
liability insurance
بیمه بدهی
debits
حساب بدهی
debits
ستون بدهی
back
بدهی پس افتاده
debits
در ستون بدهی گذاشتن
monetization
پرداخت نقدی بدهی
debited
در ستون بدهی گذاشتن
debit
در ستون بدهی گذاشتن
solvency
توانایی پرداخت بدهی
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
default
عدم پرداخت بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
charge account
حساب بدهی مشتری
defaults
عدم پرداخت بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
deficits
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
Could you move the table a little bit ?
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
good riddance
<idiom>
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
delegatee
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
collocation
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
lacks
کم داشتن
owns
داشتن
bear
داشتن
lacked
کم داشتن
to hold
داشتن
bear
در بر داشتن
bears
در بر داشتن
owning
داشتن
intercommon
داشتن
to have possession of
داشتن
to possess
داشتن
relieving
داشتن
possessing
داشتن
to be feverish
تب داشتن
lack
کم داشتن
possesses
داشتن
possess
داشتن
to have f.
تب داشتن
to have
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
having
داشتن
relieves
داشتن
redolence
بو داشتن
relieve
داشتن
want
کم داشتن
own
داشتن
wanted
کم داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to hold a meeting
داشتن
to go hot
تب داشتن
have
داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
owned
داشتن
lackvt
کم داشتن
bears
داشتن
mind
تصمیم داشتن
mind
در نظر داشتن
outclassing
برتری داشتن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com