Dictiornary-Farsi | بدهی متغیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
floating debt	بدهی متغیر


Other Matches

conversions	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion	استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
declares	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring	معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
variable recoil	سیستم عقب نشینی متغیر دستگاه عقب نشینی متغیر
liabilities	بدهی
debiting	بدهی
due	بدهی
debited	بدهی
debits	بدهی
liability	بدهی
debt	بدهی
debts	بدهی
debit	بدهی
liability to disease	بدهی
indebtedness	بدهی
national debt	بدهی ملی
to be in debt	بدهی داشتن
debt	بدهی داشتن
debts	بدهی داشتن
the d. of a debt	پرداخت بدهی
public debt	بدهی دولت
oxygen debt	بدهی اکسیژن
net debt	بدهی خالص
private debt	بدهی خصوصی
backs	بدهی پس افتاده
liability insurance	بیمه بدهی
debt perpetrator	مرتکب بدهی
debt perpetrator	خطاکار در بدهی
to get into debt	بدهی پیداکردن
back	بدهی پس افتاده
liabilities and assets	بدهی و دارایی
legal liability	بدهی قانونی
capital liability	بدهی درازمدت
absolute liability	بدهی مطلق
acknowladgement of debt	قبول بدهی
book debts	بدهی دفتری
acknowledgement of debt	اقرار به بدهی
admission of liability	قبول بدهی
an active debt	بدهی با ربح
bank overdraft	بدهی به بانک
arrear	بدهی پس افتاده
collective liability	بدهی جمعی
credit notes	سند بدهی
due bill	سند بدهی
debt burden	بار بدهی
debit note	صورتحساب بدهی
debit card	کارت بدهی
current liability	بدهی جاری
contingent liability	بدهی اتفاقی
capital liability	بدهی سرمایه
credit note	سند بدهی
contingent liability	بدهی احتمالی
arrear	بدهی معوق
debiting	ستون بدهی
promissory notes	برگه بدهی
promissory notes	سند بدهی
debited	ستون بدهی
debiting	حساب بدهی
debited	حساب بدهی
promissory note	سند بدهی
debit	ستون بدهی
debit	حساب بدهی
liquidation	پرداخت بدهی
debits	حساب بدهی
promissory note	برگه بدهی
debits	ستون بدهی
solvency	توانایی پرداخت بدهی
realisation [British E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
due	بدهی موعد پرداخت
to pay one's way	بدهی بهم نزدن
default	عدم پرداخت بدهی
debited	در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt	بدهی یک کاسه شده
chargeable	قابل بدهی یا پرداخت
charge account	حساب بدهی مشتری
defaulted	عدم پرداخت بدهی
debit	در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears.	غرق بدهی بودن
up to the eyes in debt	تا گردن زیر بدهی
i paid the debt plus interest	بدهی را با بهره ان دادم
monetization	پرداخت نقدی بدهی
deep in debt	تا گردن زیر بدهی
embarrassed with debts	زیر بار بدهی
debits	در ستون بدهی گذاشتن
rebates	پرداخت قسمتی از بدهی
rebate	پرداخت قسمتی از بدهی
liquidation [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something]	پرداخت بدهی [اقتصاد]
defaulting	عدم پرداخت بدهی
defaults	عدم پرداخت بدهی
debiting	در ستون بدهی گذاشتن
debiting	به حساب بدهی کسی گذاشتن
amortization	پرداخت بدهی به اقساط مساوی
debited	به حساب بدهی کسی گذاشتن
Do you have an extra pen to lend me?	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
debit	به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due	بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency	عدم توانایی در پرداخت بدهی
emcumbered with debts	زیر بار قرض یا بدهی
debits	به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
omittance is no quit tance	بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
billing	صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pay off	با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
Could you lend me some money ?	می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
monetization	پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
You must account for every penny.	باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
debt of record	بدهی قانونی record of court محکوم به
deficits	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit	کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
tax avoidance	اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
working capital	مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount	تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt of honour	بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ?	ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate	دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
elegit	حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
delegatee	کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability	اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien	حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
judgement dept	بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
good riddance <idiom>	وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
protean	متغیر
average variable cost	متغیر
fitful	متغیر
unsteady	متغیر
conversional	متغیر
indignant	متغیر
unsteadily	متغیر
variant	متغیر
variable	متغیر
variate	متغیر
fluid	متغیر
variative	متغیر
varier	متغیر
variables	متغیر
floating	متغیر
uneven	متغیر
vicissitudinous	متغیر
fluids	متغیر
transitive	متغیر
technical	متغیر
marker variable	متغیر ممیز
slack variable	متغیر بی اثر
diverse	متغیر متمایز
argument	متغیر مستقل
stochastic variable	متغیر تصادفی
mercurial	تند متغیر
rheostat	مقاومت متغیر
stochastic term	متغیر تصادفی
slack variable	متغیر کمکی
continuous variable	متغیر پیوسته
random variable	متغیر تصادفی
prime cost	هزینه متغیر
polar variable	متغیر قطبی
unalterable	غیر متغیر
uncertainly	مردد متغیر
reduced variable	متغیر کاهیده
out line font	قلم متغیر
cut up rough	متغیر شدن
residual variable	متغیر باقیمانده
out line font	فونت متغیر
dependant variable	متغیر وابسته
dependent variable	متغیر تابع
explanatory variable	متغیر مستقل
external variable	متغیر خارجی
flexible budget	بودجه متغیر
key variable	متغیر کلید
variable terrain	زمین متغیر
fluctuating rate	نرخ متغیر
flukey	متغیر غیرثابت
it is of variable length	درازای ان متغیر
independent variable	متغیر مستقل
induced variable	متغیر القائی
instrumental variable	متغیر ابزاری
instrumental variable	متغیر وسیله
explanatory variable	متغیر توضیحی
experimental variable	متغیر ازمایشی
dependent variable	متغیر وابسته
diorama	تصاویر متغیر
discrete variable	متغیر ناپیوسته
global variable	متغیر سراسری
distal variable	متغیر دوربرد
logic variable	متغیر منطقی
local variable	متغیر محلی
dummy variable	متغیر تصنعی
dummy variable	متغیر ساختگی
dynamical variable	متغیر دینامیکی
economic variable	متغیر اقتصادی
endogenous variable	متغیر درون زا
exogenous variable	متغیر برون زا
integer variable	متغیر صحیح
string variable	متغیر رشته
variable load	بار متغیر
variable capacitor	خازن متغیر
uncertain	مردد متغیر