English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
roll بدوران انداختن
rolled بدوران انداختن
rolls بدوران انداختن
Other Matches
parvenu تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches تازه بدوران رسیده
nouveau riche تازه بدوران رسیده
infantile مربوط بدوران کودکی
nouveau-riche تازه بدوران رسیده
parvenus تازه بدوران رسیده
primer وابسته بدوران بشر اولیه
protolithic وابسته بدوران ماقبل عصرسنگ
primers وابسته بدوران بشر اولیه
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
upstarts تازه بدوران رسیده ادم متکبر
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
upstart تازه بدوران رسیده ادم متکبر
gestation حاملگی وابسته بدوران رشد تخم یانطفه
carpetbagger تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
reindeer گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
blob لک انداختن
hitching انداختن
blobs لک انداختن
spill انداختن
to let drop انداختن
spilled انداختن
omit انداختن
spilling انداختن
spills انداختن
let fall انداختن
leave out انداختن
lay away انداختن
lash vt انداختن
to leave out انداختن
hitched انداختن
omits انداختن
spilled or spilt انداختن
omitted انداختن
rut خط انداختن
omitting انداختن
souse انداختن
to draw lots انداختن
to let fall انداختن
to fire off a postcard انداختن
to hew down انداختن
ruts خط انداختن
run home جا انداختن
retroject پس انداختن
to lay by the heels بر انداختن
hitches انداختن
overthrowing بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
string زه انداختن به
delete انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
deleting انداختن
fling انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
hews انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
hew انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
benite به شب انداختن
fells انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
thrust انداختن
throws انداختن
throwing انداختن
floriate گل انداختن در
throw انداختن
emplace جا انداختن
brush finish خط انداختن
deracination بر انداختن
hurl انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
fell انداختن
felled انداختن
felling انداختن
jaculate انداختن
stagger از پا انداختن
hitch انداختن
launch به اب انداختن
relegate انداختن
relegated انداختن
to skips over انداختن
relegates انداختن
relegating انداختن
hewn انداختن
pilling تل انداختن
line خط انداختن در
lines خط انداختن در
launches به اب انداختن
to put back پس انداختن
to play a searchlight انداختن
launching به اب انداختن
to pick off تک تک انداختن
prostrate از پا انداختن
launched به اب انداختن
risked به مخاطره انداختن
triggered راه انداختن
expelling بیرون انداختن
risked به خطر انداختن
expels بیرون انداختن
triggers راه انداختن
suspending به تعویق انداختن
beggars بگدایی انداختن
miscast بناحق انداختن
disfigure از شکل انداختن
disfigured از شکل انداختن
disfigures از شکل انداختن
disfiguring از شکل انداختن
suspend به تعویق انداختن
expel بیرون انداختن
suspends به تعویق انداختن
risk به خطر انداختن
risk به مخاطره انداختن
dries خشک انداختن
expelled بیرون انداختن
trigger راه انداختن
peril درخطر انداختن
perils درخطر انداختن
toss بالا انداختن
endangered به مخاطره انداختن
endanger به مخاطره انداختن
immobilizing از رواج انداختن
tossed بالا انداختن
tosses بالا انداختن
tossing بالا انداختن
extrude بیرون انداختن
extruded بیرون انداختن
extrudes بیرون انداختن
defers عقب انداختن
ensnaring بدام انداختن
endangering به مخاطره انداختن
depresses ازارزش انداختن
risking به خطر انداختن
risking به مخاطره انداختن
risks به خطر انداختن
depress ازارزش انداختن
deferring عقب انداختن
risks به مخاطره انداختن
defer عقب انداختن
allure بطمع انداختن
snares بدام انداختن
snare بدام انداختن
deforms ازشکل انداختن
deforming ازشکل انداختن
deform ازشکل انداختن
endangers به مخاطره انداختن
extruding بیرون انداختن
hindered بتاخیر انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
demoralized ازروحیه انداختن
ensnare بدام انداختن
entraps تله انداختن
entraps بدام انداختن
entrapping تله انداختن
entrapping بدام انداختن
demoralizes ازروحیه انداختن
entrapped تله انداختن
entrapped بدام انداختن
demoralizing ازروحیه انداختن
dismount ازفرماندهی انداختن
dismounting ازفرماندهی انداختن
entrap تله انداختن
entrap بدام انداختن
dismounts ازفرماندهی انداختن
inveigle بدام انداختن
ensnared بدام انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
ensnares بدام انداختن
hinder بتاخیر انداختن
siring نیا پس انداختن
hindering بتاخیر انداختن
sires نیا پس انداختن
hinders بتاخیر انداختن
interject درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
sired نیا پس انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com