Dictiornary-Farsi | بدوش دیگری گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن


Other Matches

to shuffle off responsibility	مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
to shift off responsibility	مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
cannibalize	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
carrying	بدوش گرفتن
tramped	خانه بدوش
carries	بدوش گرفتن
landlouper	خانه بدوش
shoulder to shoulder	دوش بدوش
tramps	خانه بدوش
tramp	خانه بدوش
landloper	خانه بدوش
carried	بدوش گرفتن
horse	بدوش کشیدن
carry	بدوش گرفتن
gangrel	اواره خانه بدوش
ranger	ولگرد خانه بدوش
caird	ادم خانه بدوش
vagabond	دربدر خانه بدوش
nomad	خانه بدوش صحرانشین
rover	ولگرد خانه بدوش
rangers	ولگرد خانه بدوش
nomads	خانه بدوش صحرانشین
nomadically	بطور خانه بدوش
to take the cross	صلیب بدوش گرفتن
vagabonds	دربدر خانه بدوش
subrogate	بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode	کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another	از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
to saddle any one with a task	کاری را بدوش کسی گذاشتن
Bushmen	خانه بدوش درافریقای جنوبی
Bushman	خانه بدوش درافریقای جنوبی
bird of passage	شخص مهاجر وخانه بدوش
piracy	چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
countersignature	امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
tabling	تو گذاردن
skews	کج گذاردن
set	گذاردن
impone	گذاردن
instate	گذاردن
skewing	کج گذاردن
setting up	گذاردن
lays	گذاردن
lay	گذاردن
table	تو گذاردن
sets	گذاردن
skew	کج گذاردن
tabled	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
repose	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
investing	گذاردن
reposal	گذاردن
invested	گذاردن
invest	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
invests	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
suspend	معوق گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
reverence	احترام گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
bestows	امانت گذاردن
table	معوق گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
suspending	معوق گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressed	نشان گذاردن
imprint	گذاردن زدن
impressed	باقی گذاردن
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
impress	نشان گذاردن
impress	باقی گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impressing	باقی گذاردن
suspends	معوق گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
impressing	نشان گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
sash	پنجره گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
endorse	صحه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
skew	اریب گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
put up	در فرف گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
shelved	در قفسه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
skews	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposing	روباز گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
bestow	امانت گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
consign	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
award	امانت گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
place	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
adopt	نام گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
pt down	کنار گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
put away	کنار گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
leaving	باقی گذاردن
embowel	در روده گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
checks	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
leave	باقی گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
demark	نشان گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
check	نشان گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
chalking	باگچ نشان گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن