English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
cold turkey بدون آمادگی
wing it <idiom> بدون آمادگی
off hand بدون آمادگی
Search result with all words
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
Other Matches
take steps <idiom> آمادگی یافتن
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
prep school دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
prep schools دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
China has signalled [its] readiness to resume talks. چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
configured off وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
dtr سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
configured out وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
handshake سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
handshakes سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
handshaking استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshake استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
handshakes استفاده از سیگنال تصدیق در معنای آمادگی بری ارسال و دریافت که به کامپیوتر اجازه میدهد یا وسیله کندتر کار کند
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
unstressed بدون مد
undoubtedly بدون شک
doubtlessly بدون شک
indubitable بدون شک
bottomless بدون ته
without بدون
goalless بدون گل
ex بدون
sans بدون
i'll warrant بدون شک
to a certainty بدون شک
acheilos بدون لب
not nearctic بدون
undoubted بدون شک
ex- بدون
but بدون
and no mistake بدون شک
acheilous بدون لب
obtrusively بدون حق
wanting بدون
air dry بدون رطوبت
ametabolic بدون دگردیسی
ametabolous بدون دگردیسی
stemless بدون ساقه
stemless بدون تنه
strikeless بدون ضربت
toeless بدون پنجه
acold بدون احساسات
acranial بدون کاسهء سر
unceasing بدون وقفه
constantly بدون تغییر
terrorless بدون ترس
termless بدون شرط
tenantless بدون مستاجر
prosaically بدون لطافت
soilless بدون خاک
shockless بدون ضربه
quiescently بدون جنبش
avirulent بدون شدت
recoilless بدون لنگر
faultless بدون خطا
run on بدون وقفه
consistently بدون تناقض
asymptomatic بدون علامت
sans ceremonie بدون تشریفات
sans recours بدون رجوع
blankly بدون مقصودیامعنی
vainly بدون نتیجه
scoreless بدون امتیاز
searchless بدون جستجو
anechoic بدون انعکاس
shadeless بدون سایه
unalloyed بدون الیاژ
adrift بدون هدف
unmannered بدون اداب
unmennerly بدون اداب
unpromising بدون امید
achromatic بدون ترخیم
achlamydeous بدون پوشش
unsigned بدون امضاء
untitled بدون عنوان
untitled بدون سراغاز
unvalued بدون ارج
unvocal بدون موسیقی
vacant succession بدون جانشین
acarpous بدون میوه
valveless بدون سوپاپ
vibrationless بدون لرزه
voteless بدون رای
warless بدون جنگ
unmaned بدون سرنشین
unsprung بدون فنر
unadvised بدون اطلاع
unaligned بدون صف ارایی
unblushing بدون شرم
unselfish بدون خودخواهی
acid free بدون اسید
undeviating بدون انحراف
safely بدون خطر
achromic بدون ترخیم
undeviating بدون تردیدرای
unfeigned بدون تصنع
unoccupied بدون مستاجر
unfinanced بدون پشتوانه
unfunded بدون سرمایه
unlined بدون استر
unlined بدون پوشش
unspotted بدون الودگی
wayless بدون جاده
free from backlash بدون لقی
bloodless بدون خونریزی
inaction بدون فعالیت
diamensionless بدون بعد
holdless بدون گیره
diamensionless بدون اندازه
bachelors بدون عیال
bachelor بدون عیال
immediately بدون واسطه
deice بدون یخ کردن
immethodical بدون اسلوب
immusical بدون هماهنگی
degas بدون گازکردن
inapproachable بدون دسترسی
dealated بدون بال
incognizant بدون شناسایی
humblest بدون ارتفاع
hands down بدون احتیاط
guilelessly بدون تزویر
free from slip بدون لغزش
insecure بدون ایمنی
flavorless بدون مزه
free of tax بدون مالیات
failure free بدون خرابی
free play بدون محدودیت
free trader بدون گمرک
indubitable بدون تردید
exclusive of بدون در نظرگرفتن
notwithstanding بدون توجه
fruitlessly بدون نتیجه
involuntarily بدون اراده
glabrous بدون کرک
discontinuously بدون اتصال
disconnectedly بدون ارتباط
dimensionless بدون بعد
humble بدون ارتفاع
toothless بدون دندانه
non delay بدون تاخیر
nonboresafe بدون ضامن
unattended بدون متصدی
by rote بدون فکر
bloodlessly بدون خونریزی
nonstop بدون توقف
nonsyllabic بدون هجایی
incommunicable بدون رابطه
bareheaded بدون کلاه
expired بدون اعتبار
on the square بدون کجی
unequivocally بدون ابهام
inoffensive بدون زنندگی
pathless بدون جاده
endless بدون پایان
no doubt بدون تردید
cordless بدون سیم
indistinctively بدون فرق
indolently بدون درد
inelastic بدون کشش
ingenuously بدون تزویر
inofficial بدون اجازه
inoperculate بدون دریچه
continuously بدون توقف
unresponsive بدون احتیاط
confidently بدون شبهه
intolerantly بدون بردباری
inviscid بدون لزوجت
irreflexive بدون واکنش
unfurnished بدون اثاثیه
irrespective of بدون ملاحظه
undue بدون مداخله
awless بدون بیم
weanting بدون بی منهای
unconditional بدون قیدوشرط
taxless <adj.> بدون مالیات
free from taxes <adj.> بدون مالیات
wireless <adj.> بدون سیم
non-assessable <adj.> بدون مالیات
non-taxable <adj.> بدون مالیات
aimlessly بدون مقصد
in vain <idiom> بدون تفثیروموفقیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com