Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
acold
بدون احساسات
Other Matches
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
sentiments
احساسات
emotions
احساسات
heartbeats
احساسات
heartbeat
احساسات
soulful
پر از احساسات
emotion
احساسات
affects
احساسات برخورد
enthuse
احساسات رابرانگیختن
emotive
وابسته به احساسات
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
rhapsodically
از روی احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
schwarmerei
احساسات شدید
affecting
محرک احساسات
schwarmerei
احساسات افراطی
heartstrings
احساسات عمیق
enthused
احساسات رابرانگیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
affect
احساسات برخورد
impressive
برانگیزنده احساسات
nationallism
احساسات ملی
sentimentalize
با احساسات امیختن
brace
تحریک احساسات
emotionless
عاری از احساسات
braced
تحریک احساسات
enthusing
احساسات رابرانگیختن
rhapsodical
ناشی از احساسات
folkway
احساسات عمومی
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
sensate
با احساسات درک کردن
internationalism
احساسات بین المللی
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sexy
دارای احساسات شهوانی
self composed
مستولی بر احساسات خود
white hot
دارای احساسات برانگیخته
mush
احساسات بیش ازحد
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
sexiest
دارای احساسات شهوانی
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
sentient
حساس دستخوش احساسات
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
shake-up
احساسات راتحریک کردن
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
fanatical
دارای احساسات شدید
shake up
احساسات راتحریک کردن
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
pathetic
دارای احساسات شدید
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
sexier
دارای احساسات شهوانی
fanatics
دارای احساسات شدید
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
fanatic
دارای احساسات شدید
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
obtrusively
بدون حق
unstressed
بدون مد
indubitable
بدون شک
bottomless
بدون ته
doubtlessly
بدون شک
to a certainty
بدون شک
but
بدون
without
بدون
ex-
بدون
acheilous
بدون لب
acheilos
بدون لب
sans
بدون
ex
بدون
goalless
بدون گل
undoubtedly
بدون شک
and no mistake
بدون شک
i'll warrant
بدون شک
undoubted
بدون شک
wanting
بدون
not nearctic
بدون
adrift
بدون هدف
unequivocally
بدون ابهام
toothless
بدون دندانه
run on
بدون وقفه
unfinanced
بدون پشتوانه
bareheaded
بدون کلاه
faultless
بدون خطا
unresponsive
بدون احتیاط
undue
بدون مداخله
terrorless
بدون ترس
confidently
بدون شبهه
sans recours
بدون رجوع
unfurnished
بدون اثاثیه
continuously
بدون توقف
sans ceremonie
بدون تشریفات
unalloyed
بدون الیاژ
exposed
بدون پوشش
unequivocal
بدون ابهام
unfunded
بدون سرمایه
to be sure
<idiom>
مطمئنا ،بدون شک
without milk
بدون شیر
recoilless
بدون لنگر
quiescently
بدون جنبش
vainly
بدون نتیجه
unaligned
بدون صف ارایی
prosaically
بدون لطافت
unadvised
بدون اطلاع
blankly
بدون مقصودیامعنی
decaffeinated
بدون کافئین
excluding meals
بدون غذا
unblushing
بدون شرم
under one's own steam
<idiom>
بدون کمک
undeviating
بدون تردیدرای
consistently
بدون تناقض
undeviating
بدون انحراف
unceasing
بدون وقفه
toeless
بدون پنجه
wing it
<idiom>
بدون آمادگی
expired
بدون اعتبار
in vain
<idiom>
بدون تفثیروموفقیت
inoffensive
بدون زنندگی
bloodlessly
بدون خونریزی
nothing if not
<idiom>
مطمئنا،بدون شک
constantly
بدون تغییر
unlined
بدون استر
bachelor
بدون عیال
zero elasticity
بدون کشش
shockless
بدون ضربه
asymptomatic
بدون علامت
voteless
بدون رای
indubitable
بدون تردید
achromic
بدون ترخیم
achromatic
بدون ترخیم
shadeless
بدون سایه
vibrationless
بدون لرزه
stemless
بدون ساقه
achlamydeous
بدون پوشش
valveless
بدون سوپاپ
insecure
بدون ایمنی
vacant succession
بدون جانشین
backless
بدون پشت
acid free
بدون اسید
warless
بدون جنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com