Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
Other Matches
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
unadvised
بدون اطلاع
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
intrudes
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrude
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruding
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruded
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruders
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
intruder
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
inference
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inferences
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
folded
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
warehousing system
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unknowable
بی اطلاع
well-read
با اطلاع
well read
با اطلاع
know how
اطلاع
versed
با اطلاع
acquaintance
اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
communication
اطلاع
notice
اطلاع
unknowing
بی اطلاع
uninformed
بی اطلاع
nescious
بی اطلاع
word
اطلاع
information
اطلاع
intelligence
اطلاع
warning
اطلاع
tip-off
اطلاع
notification
اطلاع
uniformed
بی اطلاع
knowledge
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
awareness
اطلاع
advice
اطلاع
unawares
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
learning
اطلاع
unimformed
بی اطلاع
ill informed
بی اطلاع
conizance
اطلاع
datum
اطلاع
deep read
با اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
consciousness
اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
conscious mind
اطلاع
unaware
بی اطلاع
attention
اخطارجهت اطلاع به
precognition
اطلاع قبلی
report
اطلاع دادن
reported
اطلاع دادن
reports
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
advice note
یادداشت اطلاع
attentions
اخطارجهت اطلاع به
criticaster
ناقد بی اطلاع
noticed
توجه اطلاع
noticing
توجه اطلاع
prospectuses
اطلاع نامه
prospectus
اطلاع نامه
tip-off
اطلاع نهانی
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
notices
توجه اطلاع
tip-offs
اطلاع نهانی
tip off
اطلاع نهانی
notice
توجه اطلاع
global knowledge
اطلاع سراسری
a piece of information
یک تکه اطلاع
letter of a
اطلاع نامه
preview
اطلاع قبلی
notifying
اطلاع دادن
notify
اطلاع دادن
knowledge of results
اطلاع از نتایج
misknow
بی اطلاع بودن از
informatics
اطلاع رسانی
inking
اطلاع مختصر
notifies
اطلاع دادن
previews
اطلاع قبلی
notified
اطلاع دادن
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know
بمن اطلاع دهید
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
publicises
به اطلاع عموم رساندن
tip
انعام اطلاع منحرمانه
messages
حجم اطلاع مشخص
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
publitize
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
publicised
به اطلاع عموم رساندن
message
حجم اطلاع مشخص
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
questionnaires
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com