English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
Other Matches
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
inadvisably بدون اینکه صلاح باشد
incomparably بدون اینکه نظر داشته باشد
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly بدون اینکه وابستگی داشته باشد
without lifting a finger بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
boxes وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
box وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
vectors که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
relocatable آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
approves تصور اینکه چیزی خوب است
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
approve تصور اینکه چیزی خوب است
approving تصور اینکه چیزی خوب است
standalone ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
checked بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
check بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
freedom of seas ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
unmoderated list لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
emptier بدون چیزی در درون
empties بدون چیزی در درون
emptied بدون چیزی در درون
emptiest بدون چیزی در درون
empty بدون چیزی در درون
IF statement عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
(buy something) on credit <idiom> بدون پول چیزی راخریدن
obtrude بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
obtrudes بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
do without <idiom> بدون هیچ چیزی کار کردن
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
manual دستور رزمی دستی سیستم دستی
May the wrath of God overtake you . خدا کمرت بزند
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. بگذار حرفش را بزند
to do without any thing ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
good riddance to bad rubbish <idiom> وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
apomict کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
pareto criterion ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
craft revolving fund حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
bolshevism مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
iron rations جیره بسیارکم که سربازفقط هنگام ضرورت سخت میتواندبان دست بزند
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
IBM اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
solids رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solid رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
craft reimbursable supply اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
monitored 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
snookered وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
levorotation چپ دستی
ready use دم دستی
hand held دستی
portable دستی
three handed سه دستی
palmar کف دستی
hand made دستی
manual دستی
handier دستی
left handedness چپ دستی
handy دستی
single-handed یک دستی
bellows دم دستی
handmade دستی
handiest دستی
light fingers چابک دستی
handbills اگهی دستی
handbill اگهی دستی
tin snips قیچی دستی
manual skill مهارت دستی
dump barrow حرخ دستی
line hand دستی که نخ را می کشد
eye glass عینک دستی
door bundle بارهای دستی
go devil ارابه دستی
string hand دستی که زه را می کشد
drawing hand دستی که زه را می کشد
trial balloon <idiom> یک دستی زدن
end table میزکوچک دم دستی
concertinaing ارغنون دستی
concertinaed ارغنون دستی
concertinas ارغنون دستی
concertina ارغنون دستی
fly sheet اعلانات دستی
fly bill اگهی دستی
fly bill اعلان دستی
dug well چاه دستی
manula shifting اتصال دستی
cane چوب دستی
caned چوب دستی
canes چوب دستی
caning چوب دستی
hand wheel چرخ دستی
attache case کیف دستی
post hole auger مته دستی
manual pinion shift استارت دستی
manual override القای دستی
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
skill چیره دستی
manual ringing زنگ دستی
manual skills مهارتهای دستی
cold link پیوند دستی
gaucherie خام دستی
carpenter's clamp پیچ دستی
bull horn بلندگوی دستی
right handedness راست دستی
bitstock مته دستی
quern اسیاب دستی
crank handle اهرم دستی
portable weir سرریز دستی
manual labour امضای دستی
adeptly زبر دستی
nattiness زبر دستی
alggardness کند دستی
nimble fingers چابک دستی
sideboards میز دم دستی
paving beetle تخماق دستی
made ground خاک دستی
close fistedness خشک دستی
staff gauge اشل دستی
desk checking بررسی دستی
submachinegun مسلسل دستی
adeptness زبر دستی
manual input ورودی دستی
manual exchange مرکز دستی
manual cutout افتامات دستی
manual controller نافم دستی
manual control کنترل دستی
portable receiver رادیوی دستی
manual adjustment تنطیم دستی
portable instrument سنجه دستی
mill file سوهان دستی
foozle خام دستی
side board میز دم دستی
long bow کمان دستی
stick shifts دندهی دستی
handcart ارابه دستی
handcart چرخ دستی
handcarts ارابه دستی
manually بصورت دستی
push cart چرخ دستی
smacks کف دستی زدن
tommy gun مسلسل دستی
gimlets مته دستی
handcarts چرخ دستی
hand saw اره دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com