Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
indiscriminately
بدون تمیز
Other Matches
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
purer
تمیز
clean
تمیز
contradistinction
تمیز
purest
تمیز
cassation
تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
spiffy
تمیز
discrimination
تمیز
distinction
تمیز
distinctions
تمیز
scrubby
تمیز
secernment
تمیز
neat
تمیز
neatest
تمیز
cleanly
تمیز
age of reason
سن تمیز
discretion
تمیز
age of discretion
سن تمیز
discernment
تمیز
dinky
تمیز
dapper
تمیز
mense
حس تمیز
neater
تمیز
pure
تمیز
cleanest
تمیز
cleans
تمیز
cleaned
تمیز
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
clean bill of lading
بارنامه تمیز
discerns
تمیز دادن
discern
تمیز دادن
discriminator
تمیز دهنده
wisps
تمیز کردن
wisp
تمیز کردن
sensory discrimination
تمیز حسی
grooming
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
epicritic
تمیز دهنده
discerned
تمیز دادن
discriminable
قابل تمیز
do the cleaning
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
discriminating intellect
قوه تمیز
superior court
دادگاه تمیز
clean house
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
stimulus discrimination
تمیز محرک
indiscernible able
تمیز ندادنی
cleans
تمیز کردن
scourer
تمیز کننده
scourers
تمیز کننده
individuate
تمیز دادن
supreme court
دیوان تمیز
scouring
تمیز کاری
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
clean
تمیز کردن
squeaky clean
بسیار تمیز
identification
تطبیق تمیز
cleaned
تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن
discernible
قابل تمیز
refined
تمیز کرده
distinguishable
قابل تمیز
high court of
دیوانعالی تمیز
differentiating
تمیز دادن
differentiates
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
replotting
تمیز کردن
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
cleans
تمیز کردن چیزی
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
cleanest
تمیز کردن چیزی
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
cleaned
تمیز کردن چیزی
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
discreet
دارای تمیز وبصیرت
This isn't clean.
این تمیز نیست.
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
scrub
خراشیدن تمیز کردن
prim
خیلی محتاط تمیز
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
clean
تمیز کردن چیزی
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
emblazoned
تمیز چاپیا دوختهشده
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
cleansers
وسیله یا ماده تمیز کننده
cleanser
وسیله یا ماده تمیز کننده
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
distinctively
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
denotative
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
scavenges
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
سپوری کردن تمیز کردن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
scavenge
سپوری کردن تمیز کردن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
focuses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
obtrusively
بدون حق
without
بدون
bottomless
بدون ته
but
بدون
acheilos
بدون لب
i'll warrant
بدون شک
not nearctic
بدون
acheilous
بدون لب
indubitable
بدون شک
undoubted
بدون شک
wanting
بدون
and no mistake
بدون شک
ex-
بدون
sans
بدون
undoubtedly
بدون شک
to a certainty
بدون شک
doubtlessly
بدون شک
goalless
بدون گل
unstressed
بدون مد
ex
بدون
faultless
<adj.>
بدون مشکل
constantly
بدون تغییر
inoperculate
بدون دریچه
acranial
بدون کاسهء سر
incommunicable
بدون رابطه
unequivocal
بدون ابهام
indolently
بدون درد
ametabolous
بدون دگردیسی
ametabolic
بدون دگردیسی
free from error
<adj.>
بدون مشکل
flawless
<adj.>
بدون مشکل
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
ingenuously
بدون تزویر
acarpous
بدون میوه
unceasing
بدون وقفه
sound
<adj.>
بدون مشکل
inelastic
بدون کشش
inofficial
بدون اجازه
flavorless
بدون مزه
air dry
بدون رطوبت
intolerantly
بدون بردباری
achromic
بدون ترخیم
wireless
<adj.>
بدون سیم
unselfish
بدون خودخواهی
irrespective of
بدون ملاحظه
achromatic
بدون ترخیم
achlamydeous
بدون پوشش
inviscid
بدون لزوجت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com