Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (13 milliseconds)
English
Persian
continuously
بدون توقف
nonstop
بدون توقف
Search result with all words
halt
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
dead
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
drop
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropping
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
on the fly
در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
run through
<idiom>
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
a thorugh train
قطار بدون توقف
Other Matches
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
halts
توقف
interruption
توقف
halt
توقف
interruptions
توقف
halted
توقف
interrupt
توقف
interrupts
توقف
interrupting
توقف
parks
توقف
paused
توقف
pause
توقف
insolvency
توقف
stop code
کد توقف
stopple
توقف
suspension of payment
توقف
tarriance
توقف
stand
توقف
pausing
توقف
suspension
توقف
parked
توقف
park
توقف
syncope
توقف
stoppages
توقف
stoppage
توقف
suspensions
توقف
pauses
توقف
cessation
توقف
stopping
توقف
stopped
توقف
stops
توقف
commorant
توقف
stop
توقف
flag stop
توقف
ceases
ایست توقف
closer
ایست توقف
ceased
ایست توقف
cease
ایست توقف
bankruptcies
توقف بازرگان
bankruptcy
توقف بازرگان
closes
ایست توقف
slackest
توقف درحرکت
slacks
توقف درحرکت
idle period
زمان توقف
slack
توقف درحرکت
down time
زمان توقف
close
ایست توقف
ceasing
ایست توقف
stopcock
وسیله توقف
stopcocks
وسیله توقف
dead halt
توقف مطلق
come down gracefully
توقف منضبط
ports of call
بندر توقف
parking place
جایگاه توقف
payment stopped
توقف پرداخت
port of call
بندر توقف
program stop
توقف برنامه
parks
محل توقف
parked
محل توقف
park
محل توقف
closest
ایست توقف
stop bit
بیت توقف
failures
توقف کردن
break key
کلید توقف
suspensive
درحال توقف
hemostasis
توقف خونریزی
lay-bys
منطقه توقف
stop mechanism
مکانیزم توقف
carport
توقف گاه
sudden stoppage
توقف ناگهانی
stoppage of the game
توقف بازی
break point
نقطه توقف
thermal critical point
نقطه توقف
bar stop
توقف میله
stayed
توقف مکث
halting place
توقف گاه
stayed
توقف کردن
stay
توقف مکث
stop instruction
دستورالعمل توقف
halt instruction
دستورالعمل توقف
stay
توقف کردن
stop sign
علامت توقف
black induction
توقف القا
lay-by
منطقه توقف
lay by
منطقه توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
failure
توقف کردن
no waiting
توقف ممنوع
no parking
توقف ممنوع
hovers
درحال توقف پر زدن
prevents
توقف رخ دادن چیزی
termination
خاتمه دادن یا توقف
hang up
معوق شدن توقف
avast
ایست توقف کنید
preventing
توقف رخ دادن چیزی
prevented
توقف رخ دادن چیزی
machine idle time
زمان توقف ماشین
hover
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
prevent
توقف رخ دادن چیزی
machine down time
زمان توقف ماشین
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
hang-up
معوق شدن توقف
hang-ups
معوق شدن توقف
time in
ادامه بازی پس از توقف
blocked
توقف رویدادن چیزی
blocks
توقف رویدادن چیزی
stop off
<idiom>
توقف بین راه
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
stopped
توقف انجام کار
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
stopping
ایستادن توقف کردن
hold back
توقف مانع شدن
stopping
توقف انجام کار
stops
ایستادن توقف کردن
stops
توقف انجام کار
block
توقف رویدادن چیزی
measure
توقف رخ دادن چیزی
rests
توقف فرمان ازاد
stop
توقف انجام کار
rest
توقف فرمان ازاد
whoa
امر به توقف دادن
stop over
توقف کوتاه مدت
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
stop
ایستادن توقف کردن
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
shut down point
نقطه توقف تولید
stopped
ایستادن توقف کردن
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
intercity train
قطار بین شهری با توقف
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
signal box
توقف گاه متصدی علائم
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
checks
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checked
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
check
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
interval
توقف کوتاه بین دو عمل
lay over
در نیمه راه توقف کردن
stopping
توقف منزلگاه بین راه
dwell
ساکن شدن زمان توقف
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
lie to
درجهت باد توقف کردن
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
dwells
ساکن شدن زمان توقف
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
stop
توقف منزلگاه بین راه
stopped
توقف منزلگاه بین راه
stops
توقف منزلگاه بین راه
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
stayer
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
bar
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
ramps
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
bars
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bars
توقف کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
phaseout
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
stoplights
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplight
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
ramp
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
Does the train stop in London?
آیا قطار در لندن توقف دارد؟
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
jammed
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jam
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com