Dictiornary-Farsi | بدون دشواری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
smooth <adj.>	بدون دشواری


Other Matches

hardness	دشواری
difficulties	دشواری
difficulty	دشواری
laboriousness	دشواری
inexplicability	دشواری
spinosity	دشواری
arduousness	دشواری
thick and thin	در دشواری وسهولت
gravity	دشواری وضع
item difficulty	دشواری پرسش
dysphasia	دشواری در سخن
difficulty index	شاخص دشواری
nodes	دشواری برامدگی
node	دشواری برامدگی
unreturnable	دشواری در بازگردانی توپ
it is particularly difficult	یک دشواری ویژه دارد
to fall on one's legs	از دشواری رها شدن
oppressiveness	جفا کاری دشواری
to pull off	باوجود دشواری انجام دادن
to be in a nice [pretty] pickle <idiom>	بدجور در وضعیت دشواری بودن [اصطلاح روزمره]
to turn the corner <idiom>	بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
informally	بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation	بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed	بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently	آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism	روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis	مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed	بدون اضطراب بدون کشش
offhand	بدون مقدمه بدون تهیه
achylous	بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched	بدون انشعاب بدون شعبه
recoilless	جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate	بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
sans	بدون
bottomless	بدون ته
not nearctic	بدون
doubtlessly	بدون شک
undoubtedly	بدون شک
goalless	بدون گل
and no mistake	بدون شک
acheilos	بدون لب
unstressed	بدون مد
ex	بدون
undoubted	بدون شک
i'll warrant	بدون شک
but	بدون
ex-	بدون
obtrusively	بدون حق
without	بدون
acheilous	بدون لب
wanting	بدون
indubitable	بدون شک
to a certainty	بدون شک
faultless	بدون خطا
unequivocal	بدون ابهام
sans ceremonie	بدون تشریفات
consistently	بدون تناقض
faceless	بدون صورت
anechoic	بدون انعکاس
ametabolous	بدون دگردیسی
ametabolic	بدون دگردیسی
air dry	بدون رطوبت
faceless	بدون ویژگی
cold turkey	بدون آمادگی
acranial	بدون کاسهء سر
unexceptional	بدون استثنا
unmanned	بدون سرنشین
nonstop	بدون توقف
sans recours	بدون رجوع
backless	بدون پشتی
nonsyllabic	بدون هجایی
run on	بدون وقفه
pathless	بدون جاده
constantly	بدون تغییر
unceasing	بدون وقفه
prosaically	بدون لطافت
avirulent	بدون شدت
awless	بدون بیم
safely	بدون خطر
bloodlessly	بدون خونریزی
on the square	بدون کجی
quiescently	بدون جنبش
recoilless	بدون لنگر
without milk	بدون شیر
to be sure <idiom>	مطمئنا ،بدون شک
bareheaded	بدون کلاه
under one's own steam <idiom>	بدون کمک
wing it <idiom>	بدون آمادگی
unoccupied	بدون مستاجر
in vain <idiom>	بدون تفثیروموفقیت
asymptomatic	بدون علامت
nothing if not <idiom>	مطمئنا،بدون شک
excluding meals	بدون غذا
decaffeinated	بدون کافئین
vacant succession	بدون جانشین
indubitable	بدون تردید
unsigned	بدون امضاء
toothless	بدون دندانه
unpromising	بدون امید
insecure	بدون ایمنی
unmennerly	بدون اداب
unmannered	بدون اداب
toeless	بدون پنجه
expired	بدون اعتبار
bachelor	بدون عیال
bachelors	بدون عیال
inoffensive	بدون زنندگی
inaction	بدون فعالیت
unvocal	بدون موسیقی
unvalued	بدون ارج
untitled	بدون سراغاز
untitled	بدون عنوان
unmaned	بدون سرنشین
unsprung	بدون فنر
unspotted	بدون الودگی
undeviating	بدون انحراف
unfurnished	بدون اثاثیه
confidently	بدون شبهه
unresponsive	بدون احتیاط
immediately	بدون واسطه
unblushing	بدون شرم
continuously	بدون توقف
unaligned	بدون صف ارایی
bloodless	بدون خونریزی
undeviating	بدون تردیدرای
unlined	بدون پوشش
notwithstanding	بدون توجه
unlined	بدون استر
unfunded	بدون سرمایه
undue	بدون مداخله
involuntarily	بدون اراده
unfinanced	بدون پشتوانه
unfeigned	بدون تصنع
unadvised	بدون اطلاع
valveless	بدون سوپاپ
unequivocally	بدون ابهام
achlamydeous	بدون پوشش
zero elasticity	بدون کشش
workless	بدون عمل
endless	بدون پایان
without recourse	بدون رجوع
without recourse	بدون حق مراجعه
shockless	بدون ضربه
shadeless	بدون سایه
unattended	بدون متصدی
acold	بدون احساسات
scoreless	بدون امتیاز
backless	بدون پشت
acid free	بدون اسید
searchless	بدون جستجو
achromic	بدون ترخیم
achromatic	بدون ترخیم
acarpous	بدون میوه
without justification	بدون مجوز
unselfish	بدون خودخواهی
warless	بدون جنگ
strikeless	بدون ضربت
humble	بدون ارتفاع
humblest	بدون ارتفاع
voteless	بدون رای
tenantless	بدون مستاجر
vibrationless	بدون لرزه
termless	بدون شرط
wayless	بدون جاده
weanting	بدون بی منهای
adrift	بدون هدف
unalloyed	بدون الیاژ
soilless	بدون خاک
stemless	بدون ساقه
stemless	بدون تنه
vainly	بدون نتیجه
blankly	بدون مقصودیامعنی
with in compass	بدون مبالغه
terrorless	بدون ترس
free of tax [only after nouns] <adj.>	بدون مالیات
off hand	بدون آمادگی
inoperculate	بدون دریچه
exempt from taxes [only after nouns] <adj.>	بدون مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.>	بدون مالیات
zero-rated <adj.>	بدون مالیات
tax-free <adj.>	بدون مالیات
tax-exempt <adj.>	بدون مالیات
non-taxable <adj.>	بدون مالیات
diamensionless	بدون اندازه
diamensionless	بدون بعد
free from error <adj.>	بدون مشکل
immaculate <adj.>	بدون مشکل
unconditional	بدون قیدوشرط
degas	بدون گازکردن
aimlessly	بدون مقصد
inapproachable	بدون دسترسی
unprofitable	بدون سود
deice	بدون یخ کردن
faultless <adj.>	بدون مشکل
impeccable <adj.>	بدون مشکل
stagnant	بدون حرکت