English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
No gain without pain. <proverb> بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
Other Matches
Ill got ill used. <proverb> چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد .
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
All that glitters is not gold . <proverb> هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
Every thing is good in its season. <proverb> که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
by بدست
at the hand of بدست
obtains بدست اوردن
obtained بدست اوردن
getting بدست اوردن
getting بدست امده
come by بدست اوردن
manual وابسته بدست
acquiring بدست اوردن
provider بدست اورنده
providers بدست اورنده
get بدست امده
get بدست اوردن
gets بدست امده
gets بدست اوردن
acquires بدست اوردن
acquire بدست آوردن
catcher بدست اورنده
obtain بدست اوردن
come by <idiom> بدست آوردن
earns بدست اوردن
earned بدست اوردن
earn بدست اوردن
procurer بدست اورنده
obtainment بدست اوری
pick up بدست اوردن
procurement بدست اوری
securer بدست اورنده
to come to hand بدست امدن
catch بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
procurable بدست اوردنی
impetrate بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
get at able بدست اوردنی
get round بدست اوردن
get table بدست اوردنی
offer بدست اوردن
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
hand in hand دست بدست
to go to the wright بدست استادافتادن
acquirable بدست اوردنی
acquirer بدست اورنده
procure بدست اوردن
gains بدست اوردن
gained بدست آوردن
gains بدست آوردن
attainable بدست اوردنی
procures بدست اوردن
attenuation بدست آوردن
gained بدست اوردن
procured بدست اوردن
procuring بدست اوردن
gain بدست آوردن
gain بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
optimization بدست اوردن حد مطلوب
retrieved دوباره بدست اوردن
to gain time دست بدست کردن
municipalize بدست شهرداری دادن
recouping دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
encyclic بدست چندنفر رونده
recoups دوباره بدست اوردن
having بدست اوردن دارنده
regains دوباره بدست اوردن
imported باپیروزی بدست امدن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
recover دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
impropriate بدست عام دادن
self-government حکومت بدست مردم
turnover دست بدست شدن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
regaining دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
import باپیروزی بدست امدن
finagle باحیله بدست اوردن
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
get back دوباره بدست اوردن
importing باپیروزی بدست امدن
unhandy مشکل بدست امده
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
to get back دوباره بدست اوردن
step into بسهولت بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
to change hands دست بدست رفتن
change hands دست بدست رفتن
to put بدست امین دادن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to bring something بدست آوردن چیزی
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieve دوباره بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
pass on دست بدست دادن
to obtain something بدست آوردن چیزی
quando acciderint هر گاه بدست اید
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
easy money پولی که براحتی بدست اید
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
collects بدست آوردن یا دریافت داده
wins بدست اوردن تحصیل کردن
the tule of thumb قاعدهای که از تجزیه بدست اید
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
collect بدست آوردن یا دریافت داده
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
handbill اعلانی که بدست مردم میدهند
capture عمل بدست آوردن داده
win بدست اوردن تحصیل کردن
captures عمل بدست آوردن داده
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
capturing عمل بدست آوردن داده
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
handbills اعلانی که بدست مردم میدهند
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
entered بدست اوردن قدم نهادن در
bought خریداری کردن بدست اوردن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
availability آنچه به آسانی بدست آید
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
get بدست اوردن فراهم کردن
filthy lucre سودی که بی شرفانه بدست اید
gets بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
enters بدست اوردن قدم نهادن در
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
hardly earned money پول سخت بدست امده
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
encyclicals بدست چند نفر گشته
encyclical بدست چند نفر گشته
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
oligarchical بدست مشتی مردم اداره میشود
biologic بدست امده اززیست شناسی عملی
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
eiderdown پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
effective آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
eider down پرنرمی که ازمرغابی شمالی بدست میاید
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
nine's complement که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
eiderdowns پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com