Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English
Persian
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
Other Matches
to get off lightly
بدون آسیب رها یافتن
to get off easy
بدون آسیب رها یافتن
to get off cheaply
بدون آسیب رها یافتن
to get off easy
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off lightly
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply
بدون جریمه سنگین رها یافتن
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
long suffering
سختی کش
intractability
سختی
intension
سختی
intolerableness
سختی
toughness
سختی
grievousness
سختی
hard lines
سختی
impenetrableness
سختی
oppressiveness
سختی
hardiness
سختی
rigidity
سختی
rigours
سختی
rigour
سختی
hardness of water
سختی اب
rigors
سختی
hardily
به سختی
heavily
به سختی
austerity
سختی
hardness
سختی
seriously
به سختی
odburacy
سختی
arduousness
سختی
violence
سختی
severity
سختی
terribleness
سختی
difficulties
سختی
intensity
سختی
inclemency
سختی
hardship
سختی
duress
سختی
buckram
سختی
strictness
سختی
difficulty
سختی
astingency
سختی
aggravation
سختی
inexpiableness
سختی
adamancy
سختی
adamancy
سر سختی
inflexibility
سختی
steeliness
سختی
sternness
سختی
induration
سختی
soreness
سختی
flintiness
سختی
privation
سختی
tenacity
سختی
privations
سختی
intenseness
سختی
rigor
سختی
rigorism
سختی
hardships
سختی
rigorousness
سختی
stiffness
سختی
implacability
سختی
roughing
سختی
inexorability
سختی
granite
سختی استحکام
irreconcilability
سختی در عقیده
solidity
استواری سختی
impact hardness
سختی برخورد
narrow circumstances
تنگی سختی
stubbornness
سر سختی لجاجت
stubbornly
از روی سر سختی
life of privation
زندگی در سختی
water hardness
درجه سختی آب
imperviousness
سختی بی اعتنائی
irreconcilableness
سختی در عقیده
to suffer hardship
سختی کشیدن
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
tenacity coefficient
ضریب سختی
softens
سختی را گرفتن
gameness
جان سختی
refractorily
باسر سختی
resistance
سختی مخالفت
softened
سختی را گرفتن
asperity
سختی ترشی
soften
سختی را گرفتن
eburnation
عاجی سختی
acataposis
سختی بلع
durometer
سختی سنج
depth of hardening zone
عمق سختی
depth of case
عمق سختی
sclerometer
سختی سنج
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
temporary hardness
سختی موقت
permanent hardness
سختی دائمی
duration
سختی بقاء
painfulness
زحمت سختی
addle
سختی گرفتاری
rebound hardness
سختی جهشی
hardness test
ازمایش سختی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
softener
کاهنده سختی اب
strain hardness
سختی کشی
strain hardness
سختی درجه
graveness
عبوسی سختی
hardenability
قابلیت سختی
thermosetting
سختی پذیر
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
to rub through or along
با سختی بسر بردن
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
thrust hardness
درجه سختی فشاری
stressing
سختی پریشان کردن
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
stresses
سختی پریشان کردن
stress
سختی پریشان کردن
quenching
ترساندن درجه سختی
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
It was raining hard.
باران سختی می با رید
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
red hardness
سختی گرم سرخ
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
scratch hardness
درجه سختی خراش
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
finds
یافتن
detecting
یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com