Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
Do not do any thing without due reflection . |
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید |
|
|
Other Matches |
|
off the cuff <idiom> |
بدون آمادگی قبلی |
leave hanging (in the air) <idiom> |
بدون تصمیم قبلی |
a priori |
بدون بررسی یا آزمایش قبلی |
sight-reading |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight-reading |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
sight-reads |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight-reads |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
free wheeling |
بازی بدون نقشه قبلی |
sight-read |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight read |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
sight read |
بدون مطالعه قبلی خواندن |
sight-read |
بدون امادگی قبلی اجراکردن |
Dont spoil the child . |
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید ) |
french leave |
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن |
random access |
فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد |
to vote against a measure |
برعلیه اقدامی رای دادن |
presentiments |
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی |
presentiment |
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی |
demarche |
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی |
To move heaven and earth. |
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن ) |
provisional ball |
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده |
window |
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری |
prior admission |
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی |
cease loading |
پر نکنید |
keep at it |
ول نکنید |
neglecting |
دیدبانی نکنید |
NO PARKING |
پارک نکنید! |
neglected |
دیدبانی نکنید |
neglect |
دیدبانی نکنید |
Stop pushing! |
عاجز نکنید ! |
hold hard |
عجله نکنید |
neglects |
دیدبانی نکنید |
leave me out |
من را حساب نکن [نکنید] ! |
Dont count (bank)on me. |
روی من حساب نکنید |
Don't cut it too short. |
زیاد کوتاه نکنید. |
exclude me. |
من را حساب نکن [نکنید] ! |
Do not include me |
من را حساب نکن [نکنید] ! |
if you don't watch it |
اگر احتیاط نکنید |
please dont forget it |
خواهش دارم فراموش نکنید |
Keep stI'll. Stay put . Dont move. |
تکان نخورید (حرکت نکنید ) |
don't wait the dinner for me |
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید |
do not waste your breath |
خودتان را بیخود خسته نکنید |
cease engagement |
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید |
There is no hurry , there is plenty of time . |
عجله نکنید وقت زیاد داریم |
you must w the signal |
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید |
Be quiet so as not to wake the others. |
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید. |
neglects |
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید |
skip it |
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف |
neglect |
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید |
neglected |
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید |
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . |
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید ) |
neglecting |
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید |
without any reservation |
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا |
informally |
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی |
unformed |
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان |
flat |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
flattest |
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری |
of no interest |
بدون اهمیت [بدون جلب توجه] |
independently |
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال |
Taoism |
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت |
neutralize track |
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف |
Never spend money before you have earned it. |
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید. |
parataxis |
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر |
lynch law |
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی |
offhand |
بدون مقدمه بدون تهیه |
achylous |
بدون کیلوس بدون قیلوس |
unbranched |
بدون انشعاب بدون شعبه |
unstressed |
بدون اضطراب بدون کشش |
fore |
قبلی |
ex |
قبلی |
predecessor |
قبلی |
previous |
قبلی |
prior |
قبلی |
predecessors |
قبلی |
preceding |
قبلی |
foregone |
قبلی |
one-time |
قبلی |
ex- |
قبلی |
aforetime |
قبلی |
presuppositions |
فرض قبلی |
predilections |
تمایل قبلی |
presupposition |
فرض قبلی |
foredoom |
محکومیت قبلی |
foretoken |
اعلام قبلی |
late war |
جنگ قبلی |
predispostion |
تمایل قبلی |
pre arrangement |
قرار قبلی |
preoccupations |
اشغال قبلی |
preoccupation |
اشغال قبلی |
pre arrengement |
قرار قبلی |
foreordainment |
حکم قبلی |
foretype |
نمونه قبلی |
premeditated |
با قصد قبلی |
previous work |
کارهای قبلی |
pretreatment |
معالجه قبلی |
pregiurement |
احتساب قبلی |
preformation |
تشکیل قبلی |
previews |
اطلاع قبلی |
prefiguration or prefigurement |
نمایش قبلی |
preview |
اطلاع قبلی |
backgrounds |
معلومات قبلی |
precompression |
تراکم قبلی |
background |
معلومات قبلی |
preconidtion |
شرط قبلی |
preexistence |
موجودیت قبلی |
preengagement |
تعهد قبلی |
forethought |
اندیشه قبلی |
premonitions |
اخطار قبلی |
premeditation |
قصد قبلی |
chains |
از کلمه قبلی |
premeditatedly |
با اندیشه قبلی |
prefiguration |
تصور قبلی |
forewarning |
اخطار قبلی |
predilection |
تمایل قبلی |
precognition |
اطلاع قبلی |
at sight |
بی مطالعه قبلی |
predesignation |
تعیین قبلی |
premonition |
اخطار قبلی |
prepossession |
تصرف قبلی |
chain |
از کلمه قبلی |
treading on eggshells <idiom> |
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.] |
walking on eggshells <idiom> |
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.] |
A one-month notice. |
اطلاع قبلی یک ماهه |
forebedement |
اخبار قبلی پیشگویی |
prognostication |
تشخیص قبلی مرض |
as you were |
به حالت قبلی برگردید |
at ten minutes notice |
با ده دقیقه اخطار قبلی |
bias |
ولتاژ قبلی دادن |
biases |
ولتاژ قبلی دادن |
prognostications |
تشخیص قبلی مرض |
malice aforethought |
سوء نیت قبلی |
premonitory |
متضمن اخطار قبلی |
pre engaged |
دارای تعهد قبلی |
pre indexing |
فهرست سازی قبلی |
prior permission |
اجازه قبلی پرواز |
prelibation |
ازمایش یانوشیدن قبلی |
pre indexing |
شاخص گذاری قبلی |
prerequisite |
شرط قبلی لازمه امری |
prepossession |
اشغال قبلی تمایل بیجهت |
premonition |
برحذر داشتن فکر قبلی |
precognitive |
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی |
prefiguration |
پیش بینی احتساب قبلی |
prefiguration or prefigurement |
تشبیه از پیش تصور قبلی |
premonitions |
برحذر داشتن فکر قبلی |
prenotion |
احساس قبلی نسبت بچیزی |
sneak previews |
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی |
foredknowlege |
اطلاع قبلی علم غیب |
quondam |
قبلی مربوط به چندی قبل |
prognosticator |
تشخیص دهنده قبلی مرض |
prognosticate |
تشخیص دادن قبلی مرض |
pre condition |
شرط لازم الاجرای قبلی |
premise |
فرض قبلی فرضیه مقدم |
premised |
فرض قبلی فرضیه مقدم |
premisses |
فرض قبلی فرضیه مقدم |
sneak preview |
نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی |
prerequisites |
شرط قبلی لازمه امری |
inherited error |
خطایی در فرآیند یا عمل قبلی |
precombustion chamber engine |
موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی |
prevue |
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی |
foretaste |
ازمایش قبلی پیش بینی کردن |
post edit |
ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی |
go off half-cocked <idiom> |
صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی |
zero hour |
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی |
cancels |
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید |
cancelling |
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید |
cancel |
لغو کردن دستور قبلی رالغو کنید |
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. |
تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد. |
decision |
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند |
undoes |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
undo |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
package shows |
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی |
decisions |
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند |
predicted log racing |
مسابقه قایق موتوری باپیشبینی قبلی زمان از طرف راننده |
counter disengagement |
حرکت شمشیر به دور شمشیرحریف برای مواجهه درمسیر قبلی |
Can I make an appointment for friday? |
آیا میتوانم برای روز جمعه وقت قبلی بگیرم؟ |
prolepsis |
فرض قبلی صحبت از اینده چنانچه گویی گذشته است |
impulsive |
کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند |
ideologies |
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد |
ideology |
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد |
incremental backup |
تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند |
recoilless |
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی |
inoperculate |
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش |
palinode |
قطعه شعر یا سرودی که مطلب شعر یا سرود قبلی راانکار کند |
readout |
وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند |
reconstituting |
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه |
reconstitutes |
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه |
reconstituted |
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه |
reconstitute |
برگرداندن فایل به وضعیت قبلی , ذخیره سازی فایل پس از خرابی یا صدمه |
sequential |
مدار منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت منط قی ورودی قبلی دارد |
cob web theorem |
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است . |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
relative |
دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
pre engage |
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن |
excess loss cover |
بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است |
to wipe the slate clean <idiom> |
شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح] |
unpack |
حذف داده بسته بندی شده از محل ذخیره سازی و ارسال آن به محل قبلی |
unpacking |
حذف داده بسته بندی شده از محل ذخیره سازی و ارسال آن به محل قبلی |