Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
immusical
بدون هماهنگی
Other Matches
consonance
هماهنگی
coordination
هماهنگی
concert
هماهنگی
concerts
هماهنگی
harmony
هماهنگی
harmonies
هماهنگی
consistency
هماهنگی
staff coordination
هماهنگی ستادی
telebrief
هماهنگی تلفنی
synergy
عمل هماهنگی
tone
هماهنگی رنگ ها
internal consistency
هماهنگی درونی
harmony of interests
هماهنگی منافع
close coordination
هماهنگی نزدیک
cognitive consonance
هماهنگی شناختی
eye hand coordination
هماهنگی چشم و دست
footwork
هماهنگی پا با اعضای دیگر
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
to act in concert
<idiom>
با هماهنگی کاری را انجام دادن
[اصطلاح روزمره]
The color harmony in nature is very interesting.
هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
appraisal
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
fire coordination line
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
flight coordination
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
scramblers
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scrambler
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
the concert of europe
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
undoubted
بدون شک
ex
بدون
but
بدون
doubtlessly
بدون شک
goalless
بدون گل
undoubtedly
بدون شک
sans
بدون
without
بدون
acheilous
بدون لب
i'll warrant
بدون شک
unstressed
بدون مد
and no mistake
بدون شک
obtrusively
بدون حق
indubitable
بدون شک
ex-
بدون
acheilos
بدون لب
to a certainty
بدون شک
wanting
بدون
bottomless
بدون ته
not nearctic
بدون
inaction
بدون فعالیت
immethodical
بدون اسلوب
humble
بدون ارتفاع
valveless
بدون سوپاپ
vacant succession
بدون جانشین
vibrationless
بدون لرزه
humblest
بدون ارتفاع
bachelors
بدون عیال
weanting
بدون بی منهای
wayless
بدون جاده
warless
بدون جنگ
voteless
بدون رای
bachelor
بدون عیال
with in compass
بدون مبالغه
free play
بدون محدودیت
unpromising
بدون امید
unmennerly
بدون اداب
unmannered
بدون اداب
notwithstanding
بدون توجه
unmaned
بدون سرنشین
unsprung
بدون فنر
unspotted
بدون الودگی
involuntarily
بدون اراده
unsigned
بدون امضاء
insecure
بدون ایمنی
unvocal
بدون موسیقی
unvalued
بدون ارج
indubitable
بدون تردید
untitled
بدون سراغاز
untitled
بدون عنوان
free of tax
بدون مالیات
free from slip
بدون لغزش
free from backlash
بدون لقی
unlined
بدون پوشش
free trader
بدون گمرک
unoccupied
بدون مستاجر
nothing if not
<idiom>
مطمئنا،بدون شک
in vain
<idiom>
بدون تفثیروموفقیت
wing it
<idiom>
بدون آمادگی
under one's own steam
<idiom>
بدون کمک
to be sure
<idiom>
مطمئنا ،بدون شک
consistently
بدون تناقض
faultless
بدون خطا
guilelessly
بدون تزویر
excluding meals
بدون غذا
decaffeinated
بدون کافئین
without milk
بدون شیر
safely
بدون خطر
unceasing
بدون وقفه
constantly
بدون تغییر
fruitlessly
بدون نتیجه
hands down
بدون احتیاط
backless
بدون پشتی
backless
بدون پشت
endless
بدون پایان
zero elasticity
بدون کشش
workless
بدون عمل
without recourse
بدون رجوع
without recourse
بدون حق مراجعه
without justification
بدون مجوز
unattended
بدون متصدی
holdless
بدون گیره
cold turkey
بدون آمادگی
unmanned
بدون سرنشین
unexceptional
بدون استثنا
unequivocal
بدون ابهام
unequivocally
بدون ابهام
faceless
بدون ویژگی
faceless
بدون صورت
unalloyed
بدون الیاژ
acold
بدون احساسات
acranial
بدون کاسهء سر
shadeless
بدون سایه
air dry
بدون رطوبت
dealated
بدون بال
ametabolic
بدون دگردیسی
ametabolous
بدون دگردیسی
scoreless
بدون امتیاز
anechoic
بدون انعکاس
shockless
بدون ضربه
degas
بدون گازکردن
acid free
بدون اسید
adrift
بدون هدف
unselfish
بدون خودخواهی
deice
بدون یخ کردن
soilless
بدون خاک
acarpous
بدون میوه
achlamydeous
بدون پوشش
achromatic
بدون ترخیم
achromic
بدون ترخیم
intolerantly
بدون بردباری
sans recours
بدون رجوع
sans ceremonie
بدون تشریفات
bloodlessly
بدون خونریزی
on the square
بدون کجی
cordless
بدون سیم
glabrous
بدون کرک
nonsyllabic
بدون هجایی
nonstop
بدون توقف
by rote
بدون فکر
nonboresafe
بدون ضامن
non delay
بدون تاخیر
irrespective of
بدون ملاحظه
pathless
بدون جاده
bareheaded
بدون کلاه
inviscid
بدون لزوجت
asymptomatic
بدون علامت
run on
بدون وقفه
recoilless
بدون لنگر
avirulent
بدون شدت
awless
بدون بیم
irreflexive
بدون واکنش
quiescently
بدون جنبش
prosaically
بدون لطافت
no doubt
بدون تردید
unlined
بدون استر
toothless
بدون دندانه
continuously
بدون توقف
unresponsive
بدون احتیاط
confidently
بدون شبهه
unfurnished
بدون اثاثیه
incommunicable
بدون رابطه
undue
بدون مداخله
unaligned
بدون صف ارایی
unadvised
بدون اطلاع
unblushing
بدون شرم
flavorless
بدون مزه
undeviating
بدون انحراف
bloodless
بدون خونریزی
inapproachable
بدون دسترسی
searchless
بدون جستجو
incognizant
بدون شناسایی
unfunded
بدون سرمایه
unfinanced
بدون پشتوانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com