English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
continuous بدون پایان یابدون قط عی
Other Matches
endless بدون پایان
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
direct مستقیم یابدون شریک سوم
directed مستقیم یابدون شریک سوم
directs مستقیم یابدون شریک سوم
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
illmitable بی پایان
initiator terminator پایان ده
termination پایان
ended پایان
end پایان
bourne پایان
illimitable بی پایان
finis پایان
ends پایان
abyss بی پایان
abysses بی پایان
eternity بی پایان
eternities بی پایان
abysm بی پایان
out <adv.> پایان
unbound بی پایان
limit پایان
hexapod شش پایان
finality پایان
conclusions پایان
issue [outcome] پایان
endless بی پایان
period پایان
periods پایان
finish پایان
finishes پایان
aeon بی پایان
foreverness بی پایان
fruition پایان
point پایان
cessation پایان
endings پایان
ending پایان
never ending بی پایان
never-ending بی پایان
unending بی پایان
inconclusive بی پایان
unfinished بی پایان
incessant پی در پی بی پایان
windup پایان
finish line خط پایان
end line خط پایان
end all پایان
forever بی پایان
to sit out تا پایان
closer پایان
closes پایان
conclusion پایان
close پایان
interminate بی پایان
sempiternity بی پایان
decapoda ده پایان
perpetuity بی پایان
infinite time بی پایان
finallist پایان رس
immortality بی پایان
closest پایان
eternality بی پایان
eternity بی پایان
on side پایان بازی
conclusion پایان یک چیز
conclusions پایان یک چیز
ominscience دانش بی پایان
It's over. به پایان رسید.
normal termination پایان عادی
omniscience دانش بی پایان
irredeemable پایان ناپذیر
Over and out! پایان اعلان !
Over and out! پایان خبر !
atrocious با شرارت بی پایان
time out <idiom> پایان وقت
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
to come to a end به پایان رسیدن
to bring to an end به پایان رساندن
unceasing پایان ناپذیر
eternal بی پایان دائمی
past پایان یافته
terminuse ad quem نقطه پایان
termination date تاریخ پایان
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
follow through <idiom> به پایان رساندن
wind up پایان دادن
wind up پایان یافتن
finish پایان مسابقه
finishes پایان مسابقه
year-end پایان سال
year-end سال پایان
theses پایان نامه
to see through به پایان رساندن
do away with <idiom> به پایان رساندن
sequel نتیجه پایان
sequels نتیجه پایان
terminating پایان دار
tape نوار خط پایان
taped نوار خط پایان
dissertations پایان نامه
dissertation پایان نامه
interminable پایان ناپذیر
tapes نوار خط پایان
abend پایان غیرعادی
placing judge داور خط پایان
buzzers زنگ پایان
terminating پایان بخش
rhizopod ریشه پایان
sign off پایان دادن به
teleology پایان شناسی
teleologist پایان شناس
surcease پایان استراحت
subjunction افزایش در پایان
termination پایان یابی
termination پایان دهی
end پایان یک دور
terminable پایان یافتنی
ended پایان یک دور
ends پایان یک دور
buzzer زنگ پایان
to turn out به پایان رسیدن
to get oven به پایان رساندن
over- پایان یافتن
come off پایان مسابقه
harvest home پایان درو
over پایان یافتن
gastropod شکم پایان
to go through with به پایان رساندن
finitude پایان پذیری
thesis پایان نامه
get through به پایان رساندن
godspeed پایان انجام
get over به پایان رساندن
fineless بی پایان کردن
jikan پایان وقت
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
interminableness پایان ناپذیری
last a دم اخر پایان
eoj پایان کارob
myriapoda هزار پایان
eof پایان فایل
endless loop حلقه بی پایان
endnote پایان مدرک
get done with به پایان رساندن
inexhaustibility پایان نا پذیری
end mark علامت بی پایان
end of block پایان یک بلوک
sustainable energy انرژی بی پایان
eob پایان یک بلوک
full point نقطه پایان جمله
postseason بعد از پایان فصل
d. certificate ورقه پایان خدمت
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
sit out تا پایان چیزی نشستن
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
to sing out با اوازبه پایان رساندن
chutes دالان پایان دوصحرانوردی
chute دالان پایان دوصحرانوردی
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
crash پایان عملیات کامپیوتر
crashing پایان عملیات کامپیوتر
crashingly پایان عملیات کامپیوتر
make short work of something <idiom> [به سرعت به پایان رساندن]
terminating symbol نماد پایان بخش
teleologic وابسته به پایان شناسی
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
crashes پایان عملیات کامپیوتر
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
get through به پایان رساندن گذراندن
crashed پایان عملیات کامپیوتر
i am through with my work کارم به پایان رسید
final whistle سوت پایان [ورزش]
point fund پاداش پایان فصل
exit interview مصاحبه پایان خدمت
finish yarn نوار پایان مسابقه
finish tape نوار پایان مسابقه
lift a blockade محاصره را پایان دادن
and there an end. و پایان وجود دارد.
zazen پایان استراحت نشسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com