English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (18 milliseconds)
English Persian
emptied بدون چیزی در درون
emptier بدون چیزی در درون
empties بدون چیزی در درون
emptiest بدون چیزی در درون
empty بدون چیزی در درون
Other Matches
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
intakes مقدارجذب چیزی به درون
intake مقدارجذب چیزی به درون
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contain قرار دادن چیزی در درون
indravgnt ریزش چیزی سوی درون
contained قرار دادن چیزی در درون
fullest پر کردن درون چیزی تا حد امکان
contains قرار دادن چیزی در درون
indraght ریزش چیزی بسوی درون
indraft ریزش چیزی بسوی درون
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
endocrine غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
(buy something) on credit <idiom> بدون پول چیزی راخریدن
intercoastal رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
obtruded بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
obtrude بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
do without <idiom> بدون هیچ چیزی کار کردن
obtruding بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
to do without any thing ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
apomict کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
in line processing پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cores درون
reentrant درون رو
core درون
inward درون
interior درون
internally از درون
ben درون
abintra از درون
interiors درون
interiorly از درون
inside درون
inhaul line درون کش
inly از درون
endogenous درون زا
insides درون
endocarp درون بر
in the recesses of the heart در درون دل
inbound به درون
endomorph درون دگرگون
endophagous درون خوار
endoplasm درون مایه
endopsychic درون روانی
endoscope درون بین
endolymph درون- لنف
endogeny درون زایی
endogenous variable متغیر درون زا
emigration درون کوچکی
transcrystalline درون بلورهای
immigration درون کوچی
introspective درون نگرانه
introspective درون نگر
endozoic درون جانوری
idiotropic درون نگر
retropulsion درون ریزی
intercontinental درون بری
endobiotic درون بافتی
feeds درون گذاشت
feed درون گذاشت
endocardium درون شامه دل
endothelium درون پوش
self reflection درون اندیشی
endocrinology درون ریزشناسی
endoderm درون پوست
entotic درون گوشی
entoptic درون چشمی
subversion درون واژگونی
throughout از درون وبیرون
entoderm درون پوست
pronation درون گرداندن
underground water اب درون زمین
endogamous درون همسری
input درون گذاشت
input درون داد
inputted درون گذاشت
inputted درون داد
intravenously درون وریدی
intravenous درون وریدی
interpolation درون یابی
talents درون داشت
interpolation درون گیری
talent درون داشت
interpolations درون یابی
interpolations درون گیری
endogamy درون همسری
endogen درون زایی
inland درون کشور
interiors درونی درون
interior درونی درون
endogenous درون زاد
inborn درون زاد
introspection درون نگری
introspection درون گرایی
entrances درون رفت
located inside در درون قرارگرفته
introvert درون گرا
introverts درون گرا
entranced درون رفت
inbuilt درون بافته
innate درون زاد
entrance درون رفت
talented درون داشت
ingression درون روی
inwards or inward سوی درون
intramolecular درون ذرهای
intrapersonal درون فردی
intraindividual درون فردی
intrafusal درون دوکی
intradermic درون پوستی
autochthonous درون خیز
ataraxia ارامش درون
intramolecular درون مولکولی
inner directed درون وابسته
endosmose درون راند
intrapsychic درون روانی
intramuscular درون عضلانی
insight درون بینی
influent درون ریز
intramuscular درون ماهیچهای
intrauterine درون رحمی
insights درون بینی
inpouring بسوی درون
endocrine درون ریز
entrancing درون رفت
introflexion سوی درون
ingrowing درون رویان
interstitial درون شبکهای
insalivate درون یورش
inlier درون هشته
assimilation درون سازی
introjection درون فکنی
intrastate درون کشوری
online درون خطی
inrush درون یورش
on line درون خطی
intradermal درون پوستی
intracranial درون جمجمهای
inbreeding درون همسری
intracellular درون یاختهای
introversion درون گرایی
intrastate درون ایالتی
subjectivism درون گرایی
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
interstitial hydride هیدرید درون شبکهای
intraclass coefficient ضریب درون طبقهای
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
incurvation خمیدگی سوی درون
incurved خمیده سوی درون
class inclusion درون گنجی طبقهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com