English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
that is to say بدین معنی که
Search result with all words
thus مثلا بدین معنی که
Other Matches
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
signify معنی دادن معنی بخشیدن
hitherward بدین سو
because of بدین دلیل
thus بدین گونه
hereby بدین وسیله
hitherward بدین طرف
concerning this <adv.> بدین وسیله
hereto <adv.> بدین وسیله
as to that <adv.> بدین وسیله
on this <adv.> بدین وسیله
hereunto <adv.> بدین وسیله
for this purpose <adv.> بدین وسیله
in or after this manner بدینسان [بدین طریق]
virgule علامتی بدین شکل
obelus نشانی بدین شکل "-"
hereunto بدین وسیله تاکنون
evangelizing بشارت بدین مسیح دادن
evangelises بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes بشارت بدین مسیح دادن
evangelized بشارت بدین مسیح دادن
semicolon نقطه و ویرگول بدین شکل
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
evangelised بشارت بدین مسیح دادن
evangelising بشارت بدین مسیح دادن
evangelize بشارت بدین مسیح دادن
proselytize بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes بدین تازهای وارد شدن یاکردن
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
proselytizing بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising بدین تازهای وارد شدن یاکردن
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
proselytises بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised بدین تازهای وارد شدن یاکردن
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
postulancy تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
ensilage علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
reconvert برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
reconversion هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
upsilon نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
pouch خورجین [گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
contra rotating دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
duller بی معنی
dumber بی معنی
dulls بی معنی
dulling بی معنی
irrational بی معنی
dullest بی معنی
dumb بی معنی
of no significance بی معنی
dumbest بی معنی
neer do well or well بی معنی
synonymous هم معنی
innuendo معنی
innuendoes معنی
innuendos معنی
equipollent هم معنی
meaningless بی معنی
frothy بی معنی
rigmarole بی معنی
fool begged بی معنی
drifts معنی
drifting معنی
meaning less بی معنی
irrationable بی معنی
intendment معنی
drifted معنی
insensate بی معنی
pointless بی معنی
hokum بی معنی
drift معنی
rigmaroles بی معنی
dulled بی معنی
semantics معنی
abstracts معنی
purports معنی
abstracting معنی
translation معنی
abstract معنی
definition معنی
definitions معنی
significantly پر معنی
purporting معنی
unmeaning بی معنی
tosh بی معنی
significant پر معنی
to explain away معنی
significance معنی
purport معنی
purported معنی
signification معنی
meaningful پر معنی
witless بی معنی
effect معنی
effected معنی
effecting معنی
purporst معنی
dull بی معنی
implication معنی
meanings معنی
implications معنی
meaning معنی
meaningfully پر معنی
falderol چیز بی معنی
figurative sense معنی مجازی
fandangle چیزبی معنی
fallal چیزبی معنی
with out rhyme or reason . بی معنی وقافیه
fallal کلمه بی معنی
falderol کلمه بی معنی
abstract noun اسم معنی
amphibolic دارای دو معنی
moral پند معنی
blat بی معنی و بی ملاحظه
blatherskite سخن بی معنی
by extension بابسط معنی
by extension باتعمیم معنی
dead dog ادم بی معنی
fall into place معنی گرفتن
falderal چیز بی معنی
in letter and in spirit ئر لفظ و در معنی
frothily بطوربی معنی
literal sense معنی لغوی
mal پیشوندی که معنی بد
significative معنی دار
mystic sense معنی رمزی
mystic sense معنی پوشیده
significant figure رقم با معنی
sementem معنی ساده
scat اواز بی معنی
neer do well or well ادم بی معنی
opposite meaning معنی متضاد
opposite meaning معنی وارونه
parexcellence بتمام معنی
polysemous بسیار معنی
lexical meaning معنی لغوی
it does not make sense معنی نمیدهد
inutility اوم بی معنی
par excellence به تمام معنی
dyed-in-the-wool به تمام معنی
grammatical sense معنی دستوری
wish wash سخن بی معنی
wastrel ادم بی معنی
ASH معنی این لغت چیست ؟
inexpessive بی اثر بی معنی
insignificancy بی معنی گری
trope معنی مجازی
torpe معنی مجازی
to this effect باین معنی
to bear a meaning معنی دادن
suggesting a meaning افاده معنی
pregnantly بطور پر معنی
Anglo- پیشوند به معنی
meanest معنی داشتن
intent معنی منظور
insignificance بی معنی گری
idea مقصود معنی
significantly معنی دار
equivalent مترادف هم معنی
intends معنی دادن
meaner معنی داشتن
intending معنی دادن
sense شعور معنی
significant معنی دار
anglo پیشوند به معنی
ambiguities گنگی معنی
ambiguity گنگی معنی
affirmative به معنی "بله "
semantics معنی شناسی
senses شعور معنی
sensed شعور معنی
balderdash سخن بی معنی
inept ناجور بی معنی
punctual معنی دار
intend معنی دادن
purport معنی دادن
purported معنی دادن
twaddle سخن بی معنی
meaningful معنی دار
ideas مقصود معنی
equivalents مترادف هم معنی
jade مرد بی معنی
jargon سخن بی معنی
purports معنی دادن
pith پر معنی وعمیق
modification تصرف در معنی
literal معنی اصلی
meaningfully معنی دار
mean معنی داشتن
meanings معنی دار
synonyms واژه هم معنی
purporting معنی دادن
absurd مزخرف بی معنی
synonym واژه هم معنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com