Dictiornary-Farsi | بدیهه ساز حاضر جواب | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب


Other Matches

improvisation	بدیهه سازی حاضر جوابی
toss off <idiom>	حاضر جواب
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
prepare for action	حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
improv	زن بدیهه گو
improvisatore	بدیهه گو
improvisator	بدیهه گو
extemporaneousness	بدیهه گوئی
improv	زن بدیهه سرا
improvisation	بدیهه گویی
improvisatore	بدیهه سرا
improvisatory	وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی
improvisatorial	وابسته به بدیهه گویی یابدیهه سازی
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
replied	جواب
replies	جواب
rejoinder	جواب
comebacks	جواب
rejoinders	جواب
replying	جواب
antiphony	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
comeback	جواب
reply	جواب
recalcitrance	جواب رد
irreprovable	بی جواب
response	جواب
responses	جواب
in reply to	در جواب
recalcitrancy	جواب رد
riposting	جواب
ripostes	جواب
counterplea	جواب رد
riposted	جواب
riposte	جواب
resolvent	جواب
repost	جواب
unanswerable	جواب ناپذیر
undertaker	جواب گو مسئول
undertakers	جواب گو مسئول
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
undertaking	جواب گو مسئول
responds	جواب دادن
The wrong answer.	جواب غلط
A correct answer.	جواب صحیح
interlocutor	جواب دهنده
respond	جواب دادن
interlocutors	جواب دهنده
have it <idiom>	به جواب رسیدن
responded	جواب دادن
A straightforward answer.	جواب سر راست
answerable	جواب دار
an abrupt answer	جواب تند
answer pennant	پرچم جواب
question answer	سئوال- جواب
send away	جواب دادن
auto answer	خود جواب
responsory	جواب جماعت
response position	مکان جواب
counter memorial	جواب یادداشت
brusque	پیش جواب
recitative	جواب دادن
reply paid	جواب قبول
snip snap	جواب زیرکانه
irrefragably	بطور بی جواب
favourable	جواب مساعد
answer	: جواب پاسخ
answered	: جواب پاسخ
answering	: جواب پاسخ
answers	: جواب پاسخ
nope	جواب منفی
to make a response	جواب دادن
to give the mitten	جواب کردن
voice response	جواب صوتی
answer mode	حالت جواب
replied	جواب شفاهی دفاعیه
reply	جواب شفاهی دفاعیه
sallies	جواب سریع و زیرکانه
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
have her cable	لنگر جواب دادن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
sally	جواب سریع و زیرکانه
sockdologer	اتمام حجت جواب
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
retort	جواب متقابل دادن
retorts	جواب متقابل دادن
retorts	جواب متقابل تلافی
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
to return a greeting	جواب سلام دادن
telephone responder	جواب دهنده تلفن
sockdolager	اتمام حجت جواب
replying	جواب شفاهی دفاعیه
retort	جواب متقابل تلافی
corespondent	مسئول جواب گویی
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
replies	جواب شفاهی دفاعیه
unique solution	جواب منحصر بفرد
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
rebut	جواب متقابل دادن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
repartee	جواب شوخی امیز
Touché!	خوب جواب دادی!
rebutting	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
answered	جواب احتیاج را دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
answering	جواب احتیاج را دادن
presents	حاضر
presenting	حاضر
presented	حاضر
present	حاضر
existing	حاضر
in the saddle	حاضر
ubiquitous	حاضر
agreeable	حاضر
on hand <idiom>	حاضر
stocked	:حاضر
stock	:حاضر
answers	جواب دادن از عهده برامدن
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
refutatory	تکذیب کننده متضمن جواب رد
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
refutative	تکذیب کننده متضمن جواب رد
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
answering	جواب دادن از عهده برامدن
audio response device	دستگاه جواب دهنده سمعی
To take the salute.	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Why don't you answer?	چرا جواب نمی دهید؟
antiphony	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
He didnt return (acknowledge) my greetings.	جواب سلام مرا نداد
Please answer the telephone.	لطفا" جواب تلفن را بدهید
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
replied	پاسخ دادن جواب کتبی
answered	جواب دادن از عهده برامدن
answer	جواب دادن از عهده برامدن
make ready	حاضر شدن
johnny on the sopt	حاضر و اماده
operationally ready	حاضر به کار
For the time being. At peresent. presently.	درحال حاضر
ready wit	حاضر جوابی
operationally ready	حاضر به عملیات
readiness to report	حاضر جوابی
stand by	حاضر بودن
to e. an appearance	حاضر شدن
at the present moment	درحال حاضر
at present	در حال حاضر
at the moment	در حال حاضر
roll call	حاضر و غایب
present [at] <adj.>	باشنده [حاضر] [در]
delicatessens	اغذیه حاضر
readied	حاضر به کار
readied	قبضه حاضر
attending	حاضر بودن
readies	حاضر به کار
readies	قبضه حاضر
ready	حاضر به کار
ready	قبضه حاضر
readying	حاضر به کار
readying	قبضه حاضر
action front	حاضر به تیر
attend	حاضر بودن
delicatessen	اغذیه حاضر
attends	حاضر بودن
current	در حال حاضر
rig	وضع حاضر
rigged	وضع حاضر
rigs	وضع حاضر
here	بدینسو حاضر
omnipresent	همه جا حاضر
currents	در حال حاضر
willing	حاضر خواهان
active	حاضر بخدمت
operational	حاضر به کار
get ready	حاضر شدن
existing	در حال حاضر
omnipresent	حاضر در همه جا
repartee	حاضر جوابی
countering	جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive	دارای عکس العمل سریع جواب گو
A sharp note(reply).	نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
responsor	دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
countered	جواب دادن معامله بمثل کردن با
the answer is right under your nose <idiom>	جواب مثل روز روشن است
To answer back.	جواب دادن ( یکی بدو کردن )
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
counter	جواب دادن معامله بمثل کردن با
fair game	طعمهی حاضر و آماده