Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
obviousness
بدیهی بودن وضوح
Other Matches
pragmatism
بدیهی بودن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
postulation
بدیهی
apodictical
بدیهی
axiomatic
بدیهی
self evident
بدیهی
axiomatical
بدیهی
naturals
بدیهی
natural
بدیهی
immediacy
بدیهی
self-evident
بدیهی
evident
بدیهی
impersipcuous
بی وضوح
stop/clear key
وضوح
resolution
وضوح
clarification
وضوح
resolutions
وضوح
clarity
وضوح
conspicuity
وضوح
distinctness
وضوح
lucidity
وضوح
explicitness
وضوح
clearness
وضوح
plainess
وضوح
perspicuity
وضوح
perceptibility
وضوح
speciosity
وضوح
plainness
وضوح
pellucidity
وضوح
picturesqueness
وضوح
postulates
بدیهی شمرده
that is taken for granted
بدیهی است
postulated
بدیهی شمرده
secundine naturam
بدیهی است ت
obvious
واضح بدیهی
postulation
بدیهی شمردن
It stands to reason that ...
بدیهی است که...
obviously
بدیهی است که
postulating
بدیهی شمرده
trivial
کم مایه بدیهی
prima facie
با یک نظر بدیهی
truistic
بدیهی مبتذل
postulate
بدیهی شمرده
axioms
اصل بدیهی
axiom
امر بدیهی
naturally
بدیهی است که ...
axiom
اصل بدیهی
axioms
امر بدیهی
indistinction
عدم وضوح
self evidence
وضوح فی نفسه
low resolution
وضوح پایین
high resolution
وضوح بالا
graphics resolation
وضوح گرافیکی
luminosity
چیزروشن وضوح
onscurity
عدم وضوح
inexplicitness
عدم وضوح
attensity
وضوح حسی
indistinctness
عدم وضوح
explicitly
بطور وضوح
self explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
it is obvious that
اشکار یا بدیهی است که
matter of course
بدیهی نتیجه منطقی
understood that
بدیهی است که البته
inevitable
حتمی الوقوع بدیهی
self-explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
self explaining
بدیهی واضح فی نفسه
luminouity
چیز روشن وضوح
Lamprophony
وضوح و رسائی بشارت
low res graphics
گرافیک با وضوح پایین
graphic display resolution
وضوح نمایش گرافیکی
tablature
تجسم بصورت وضوح
set forth
<idiom>
به وضوح یا کاملاتوضیح دادن
matter of couurse
چیز عادی یا طبیعی یا بدیهی
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
sprites
اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
it goes without saying
پرواضح است بدیهی است
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
have
مالک بودن ناگزیر بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
depends
مربوط بودن منوط بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest
لایق بودن مناسب بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
want
فاقد بودن محتاج بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
lackvt
کم بودن
reach
بس بودن
last
[be enough]
بس بودن
teeming
پر بودن
intend
بر ان بودن
to kick the beam
کم بودن
to chop and change
دو دل بودن
be sufficient
بس بودن
to hold water
ضد آب بودن
teems
پر بودن
judders
لق بودن
to find oneself
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
judder
لق بودن
teemed
پر بودن
to be
بودن
suffice
بس بودن
concentricity
بودن
suffice
بس بودن
teem
پر بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com