Dictiornary-Farsi | بدی آب وهوا مطرح نیست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
The badness of the climate is immaterial.	بدی آب وهوا مطرح نیست


Other Matches

The subject under discrssion .	موضوعی که مطرح نیست
Money is no object at all .	پول اصلا" مطرح نیست
sky	اب وهوا
skies	اب وهوا
climates	اب وهوا
climes	اب وهوا
clime	اب وهوا
climate	اب وهوا
climatotherapy	معالجه با اب وهوا
climatic	مربوط به اب وهوا
climatology	اب وهوا شناسی
climatologist	متخصص اب وهوا
climatological	مربوط به اب وهوا شناسی
spall	خرد شدن سنگهادراثر اب وهوا
aerodynamicist	متخصص در علم حرکت گاز وهوا
weatherworn	فرسوده در اثر باد و باران وهوا
set in <idiom>	تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
All is not gold that glitters. <proverb>	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk	دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame	استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open	به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
propounded	مطرح
in contemplation	مطرح
under consideration	مطرح
propound	مطرح کردن
to bring forth	مطرح کردن
to bring up	مطرح کردن
to come up	مطرح شدن
to touch upon	مطرح کردن
to touch on	مطرح کردن
put forward	مطرح کردن
to come upon	مطرح شدن
introduces	مطرح کردن
introduce	مطرح کردن
introduced	مطرح کردن
to be on the carpet	مطرح بودن
set forth for discussion	مطرح کردن
tabling	مطرح کردن
lays	مطرح کردن
lay	مطرح کردن
to raise	مطرح کردن
propounding	مطرح کردن
propounds	مطرح کردن
bring up	مطرح کردن
considered	مطرح شده
kaldor criterion	مطرح گردید
putting	مطرح کردن
come up	مطرح شدن
to come on the tapis	مطرح شدن
broacher	مطرح کننده
puts	مطرح کردن
put	مطرح کردن
introducing	مطرح کردن
table	مطرح کردن
tabled	مطرح کردن
tables	مطرح کردن
it is past all hope	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
posed	: مطرح کردن گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
pose	: مطرح کردن گذاردن
pose a question	سوال مطرح کردن
reoccurring	دوباره مطرح شدن
overture	کشف مطرح کردن
under consideration	مطرح شده مطروحه
raise a question	مطرح کردن سوال
poses	: مطرح کردن گذاردن
to bring up	تقدیم یا مطرح کردن
overtures	کشف مطرح کردن
reoccurrence	دوباره مطرح شدن
talk out	مطرح مذاکره قرار دادن
To discuss a question with someone .	موضوعی را با کسی مطرح کردن
to put out of court	شایسته مطرح کردن ندانستن
extrajudicial	خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
obtruded	بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes	بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue	بطور متنازع فیه مطرح کردن
obtruding	بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude	بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
When wI'll the matter come up for discussion ?	موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
rehash	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashes	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed	بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
assistance	کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
it is inexpedient to reply	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
propounder	ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
lays	قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay	قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
red herring	شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herrings	شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
cross action	در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
conflict of lows	در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
presentation graphics	گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
discusses	مطرح کردن گفتگو کردن
discussing	مطرح کردن گفتگو کردن
hold forth	مطرح کردن سخنرانی کردن
moot	مطرح کردن دادخواهی کردن
discussed	مطرح کردن گفتگو کردن
discuss	مطرح کردن گفتگو کردن
aint	نیست
Plug and Play	یچ نیست
he is not of our number	از ما نیست
he takes no notice of it	نیست
storage	می نیست
auxiliary	نیست
it is well enough	بد نیست
It's not new.	نو نیست.
secondary	نیست
isn't	نیست
auxiliaries	نیست
temporary storage	می نیست
cold is merely privative	گرما نیست
it's only me	کسی نیست
close the door please	اگرزحمت نیست
it needs not	لازم نیست
it lies beyond his competence	در صلاحیت او نیست
It's not new.	جدید نیست.
needn't	لازم نیست
There is nothing wrong with you . You are all right .	هیچیت نیست
my health is tolerable	حالم بد نیست
I dont remember ( recall ) .	یادم نیست
he knows a thing or two	بی تجربه نیست
you are written	حق با شما نیست
sacred cow <idiom>	چارهای نیست
Nevermind!	مهم نیست !
it is unsuitable	مناسب نیست
Such is not the case . That is not so.	اینطور نیست
It is all right . It is o. k.	طوری نیست
it has escaped my remembrance	یاد نیست
it is immaterial	چیزی نیست
inextinct	نیست نشده
It is not advisable . It is inexpedient.	صلاح نیست
if you please	اگرزحمت نیست
it is not half bad	هیچ بد نیست
it is not in good workingorder	دایر نیست
i do not have it in me	از من ساخته نیست
it is nothing out of the way	غریب نیست
dont mention it	چیزی نیست
It cant be helped.	چاره ای نیست
it is unnecessary	لازم نیست
no sweat <idiom>	مشکلی نیست
no wonder <idiom>	تعجبی نیست
he is out of huomor	سر دماغ نیست
that is wrong	درست نیست
he is out of huomor	سر خلق نیست
he is out of his senses	بهوش نیست
he is not willing to go	نیست برود
no trouble	زحمتی نیست
that is not it	این نیست
to make no mention of	ذکری از ان نیست
he is a bad husband	صرفه جو نیست
He goes on and on . He is most persistent .	ول کن معامله نیست
no hurry	عجلهای نیست
he is none of my friends	او از دوستان من نیست
he has nothing in him	کسی نیست
that depends	معلوم نیست
he is not in it	داخل نیست
There is no hot water	آب گرم نیست.
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it .	مردش نیست
the ice is treach erous	یخ محکم نیست
nihilism	نیست انگاری
no matter	چیزی نیست
static	که پویا نیست
no object	چیزی نیست
thereis no end to it	انراپایانی نیست
he is rather i. than sick	ناخوش نیست
niet le fait	کار او نیست
ought not	شایسته نیست
there is no hurry	عجلهای نیست
there is no hurry	شتابی نیست
She takes no thought for tomorrow .	بفکر فردایش نیست
if you dont object	اگر مانعی نیست
he is nod	اهل انظباط نیست
is it not	ایا چنین نیست
he is indisposed to go	اماده رفتن نیست
It is not possible ( feasible , practicable) .	اینکار عملی نیست
isn't he there	ایا او اینجا نیست
it does not befit his state	در خور شان او نیست
iam pretty well	نسبه حالم بد نیست
he is unable to speak	قادربسخن گفتن نیست
It is not known yet . It is not settled yet .	هنوز معلوم نیست
It is nothing to speak of .	چیز قابلی نیست
i am out of sorts	خلقم بجا نیست
i am out of sorts	حالم خوب نیست
he is not willing to go	مایل برفتن نیست
he is not of that stamp	ازان جنس نیست
To her , abI'llon tomans is a mere trifle .	قابل نوشیدن نیست
it is not a picnic	کار اسانی نیست
i dont care a pin	مرا پروایی نیست
She couldnt care less . she is totally unconcerned .	عین خیالش نیست
he is unequal to the task	مرد اینکار نیست
it does not befit me to	شایسته من نیست که مرانشاید که
rast	هیج همچوچیزی نیست
thereis no end to it	انتهای برای ان نیست
I cant help it. It is beyond my control.	دست خودم نیست
this is not fair	این انصاف نیست
to put out of the way	سربه نیست کردن
you're telling me <idiom>	احتیاج نیست به من بگی