Total search result: 202 (45 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
rogue |
بذله گو هرس کردن |
rogues |
بذله گو هرس کردن |
|
|
Other Matches |
|
gagman |
بذله گو |
plisky |
بذله |
pliskie |
بذله |
joke |
بذله |
jokes |
بذله |
joked |
بذله |
joking |
بذله |
humorists |
بذله گو |
humorist |
بذله گو |
jokers |
بذله گو |
gagster |
بذله گو |
jest |
بذله |
mosul |
بذله |
quip |
بذله |
quipped |
بذله |
quipping |
بذله |
quips |
بذله |
MOT |
بذله |
MOTs |
بذله |
jests |
بذله |
farceur |
بذله گو |
wittiest |
بذله گو |
one-liners |
بذله |
joker |
بذله گو |
witty |
بذله گو |
one-liner |
بذله |
wittier |
بذله گو |
facete |
بذله گو |
wits |
بذله گویی |
bon mot |
بذله لطیفه |
to tell a joke |
بذله ای گفتن |
facetiousness |
بذله گویی |
wittiness |
بذله گویی |
facetiae |
بذله فکاهیات |
wit |
بذله گویی |
jocose |
بذله گویی |
humoralism |
بذله گوئی |
jocosely |
بذله گویی |
jest |
بذله گویی |
waggery |
بذله گویی |
witticism |
بذله گویی |
jests |
بذله گویی |
jolly |
بذله گو خیلی |
frolicsome |
شادمان بذله گو |
witticisms |
بذله گویی |
waggishly |
بذله گو خنده دار |
gagger |
شوخی کننده بذله گو |
wittily |
بطور لطیفه یا بذله |
waggish |
بذله گو خنده دار |
gambits |
بذله موضوع بحث |
pleasantries |
بذله گویی شوخی |
gambit |
بذله موضوع بحث |
pleasantry |
بذله گویی شوخی |
wot |
هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
parallelize |
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
judged |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
modulate |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |