Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
peer to each other
برابر با یکدیگر
Other Matches
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomon
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
one another
یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
each other
یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
one a
یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
couples
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
interconnects
اتصال به یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
arm in arm
در دست یکدیگر
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
combines
ترکیب با یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
abut
به یکدیگر ضربه زدن
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
hand in hand
دست دردست یکدیگر
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
triptych
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
overt collusion
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
wire locking
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
agonic line
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
camisado
شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
burl
[nep]
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
braid shield
روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
sextuple
شش برابر
three fold
سه برابر
equaled
برابر
breast
برابر
equal
برابر
vs
در برابر
squaring
برابر
level with each other
برابر
squares
برابر
opposite
برابر
euqal
برابر
equaling
برابر
breasts
برابر
threefold
سه برابر
equipollent
برابر
eq
برابر با
tenfold
ده برابر
symmetric
برابر
equals
برابر
he is twice the man he was
دو برابر
homological
برابر
equalling
برابر
sixfold
شش برابر
decuple
ده برابر
equalled
برابر
opposites
برابر
square
برابر
one fold
یک برابر
tripled
سه برابر
one hundred times as many
صد برابر
triple
سه برابر
for
در برابر
doubled up
دو برابر
bracketed
برابر
paripassu
برابر
versus
در برابر
triples
سه برابر
tripling
سه برابر
identical
برابر
tantamount
برابر
squared
برابر
double
دو برابر
abreast
برابر
ninefold
نه برابر
as much a
دو برابر
two fold
دو برابر
doubled
دو برابر
even
<adj.>
برابر
Mingle design
طرح تلفیقی
[ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
doubler
دو برابر کننده
dead even
دقیقا برابر
anti thesis
برابر نهاد
quadraple
چهار برابر
octuple
هشت برابر
nip and tuck
تقریبا برابر
triply
بطور سه برابر
quintuple
پنج برابر
money worth
برابر پول
reduplicate
دو برابر کردن
triplex
سه برابر کردن
against payment
در برابر پول
water resistant
مقاوم در برابر اب
mustn't
برابر است با not must
parallelize
برابر کردن
EC
پیشوند برابر با ex-
fair play
شرایط برابر
prallelize
برابر کردن
antitheses
برابر نهاده
antithesis
برابر نهاده
senary
شش برابر ششگانه
septuple
هفت برابر
triple precision
دقت سه برابر
humbled to the dust
باخاک برابر
triple precision
با دقت سه برابر
trebly
بطور سه برابر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com