Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (10 milliseconds)
English
Persian
equal
برابر مساوی
equaled
برابر مساوی
equaling
برابر مساوی
equalled
برابر مساوی
equalling
برابر مساوی
equals
برابر مساوی
Search result with all words
equal
: برابر شدن با مساوی بودن
equaled
: برابر شدن با مساوی بودن
equaling
: برابر شدن با مساوی بودن
equalled
: برابر شدن با مساوی بودن
equalling
: برابر شدن با مساوی بودن
equals
: برابر شدن با مساوی بودن
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
Other Matches
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
equivalents
مساوی
bracketed
مساوی
euqal
مساوی
split
مساوی
draw
مساوی
adequate
مساوی
peels
مساوی
save off
مساوی
identic
مساوی
draws
مساوی
all square
مساوی
equalise
مساوی
hikiwate
مساوی
no set
مساوی
all-
مساوی
all
مساوی
even
<adj.>
مساوی
ties
مساوی
tie
مساوی
squaring
مساوی
squares
مساوی
equivalent
مساوی
squared
مساوی
plus/equals key
مساوی
peel
مساوی
identical
مساوی
square
مساوی
even
تراز مساوی
equidistance
مسافت مساوی
adequate
مساوی ساختن
nonpareil
غیر مساوی
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
equalised
مساوی کردن
paripassu
مساوی همدرجه
equalises
مساوی کردن
equalizing
مساوی کردن
equalizes
مساوی کردن
just as well
<adv.>
به طور مساوی
On an equal footing.
بر پایه مساوی
equalising
مساوی کردن
moiety
قسمت مساوی
part
جزء مساوی
measure up
<idiom>
مساوی بودن
equally
<adv.>
به طور مساوی
equalize
مساوی کردن
equalized
مساوی کردن
dead even
کاملا مساوی
tie vote
اراء مساوی
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
stand off
مساوی یاهیچ به هیچ
equiangular
دارای زوایای مساوی
stand-off
مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs
مساوی یاهیچ به هیچ
equaliser
امتیاز مساوی کننده
homographic
مساوی از حیث املاء
equated
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
chronologer
مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equate
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equates
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isotonic
دارای کشش مساوی
isodiametric
دارای قطر مساوی
three square
دارای سه ضلع مساوی
isodiametric
دارای ابعاد مساوی
equidistant
دارای مسافت مساوی
isoelectric
دارای فشارالکتریکی مساوی
equimolal
دارای غلظت ملکولی مساوی
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
like as we lie
طرفین دارای ضربات مساوی
coursed rubble masonry
سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
isotonic
دارای اهنگ مساوی هم توان
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
spacing
در فواصل مساوی تقسیم بندی
equally
بیک درجه بطور مساوی
skittering
ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
tie break
بهم خوردن وضع مساوی
to add equals
اعداد مساوی را با هم جمع کردن
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
tie-break
بهم خوردن وضع مساوی
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
equalises
مساوی یاهم شکل کردن
equalised
مساوی یاهم شکل کردن
deuce
مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
equalize
مساوی یاهم شکل کردن
equalizing
مساوی یاهم شکل کردن
equalizes
مساوی یاهم شکل کردن
equalized
مساوی یاهم شکل کردن
equalising
مساوی یاهم شکل کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
furlongs
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
sou
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
velocity stacks
لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
furlong
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
neck and neck
<idiom>
درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
sit on a lead
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
bifid
بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
To swindle (fleece) someone .
سر بسر شدن ( مساوی درآمدن ؟ نه سود ونه زیان )
imparity
غیر قابل تقسیم بودن اعداد بدوقسمت مساوی
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
isotherm
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
langley
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
isallobar
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
squaring
برابر
squares
برابر
eq
برابر با
three fold
سه برابر
breast
برابر
threefold
سه برابر
equal
برابر
abreast
برابر
equals
برابر
breasts
برابر
squared
برابر
sixfold
شش برابر
tantamount
برابر
sextuple
شش برابر
identical
برابر
square
برابر
bracketed
برابر
as much a
دو برابر
doubled
دو برابر
two fold
دو برابر
symmetric
برابر
decuple
ده برابر
paripassu
برابر
double
دو برابر
doubled up
دو برابر
tenfold
ده برابر
one hundred times as many
صد برابر
equalling
برابر
versus
در برابر
euqal
برابر
vs
در برابر
level with each other
برابر
tripling
سه برابر
he is twice the man he was
دو برابر
triples
سه برابر
tripled
سه برابر
homological
برابر
triple
سه برابر
for
در برابر
opposite
برابر
ninefold
نه برابر
equipollent
برابر
equaled
برابر
one fold
یک برابر
opposites
برابر
equalled
برابر
equaling
برابر
even
<adj.>
برابر
parallelled
برابر خط موازی
multiple
چند برابر
sevenfold
هفت برابر
double
اندازه دو برابر
equality gate
برابر سازی
leveller
برابر کننده
antithesis
برابر نهاده
equalizers
برابر کننده
antitheses
برابر نهاده
deuce
برابر درامتیاز 04
plains
صاف برابر
parallels
برابر خط موازی
plainest
صاف برابر
manifold
چند برابر
fair play
شرایط برابر
level out
برابر کردن
anti thesis
برابر نهاد
parallelling
برابر خط موازی
humbled to the dust
باخاک برابر
leveler
برابر کننده
equalze
برابر کننده
paralleling
برابر خط موازی
prallelize
برابر کردن
plainer
صاف برابر
fivefold
پنج برابر
money worth
برابر پول
plain
صاف برابر
peer to each other
برابر با یکدیگر
doubler
دو برابر کننده
eualize
برابر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com