English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
delay equalizer برابر کننده تاخیر
Other Matches
retarder تاخیر کننده
lingerer تاخیر کننده
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
leveller برابر کننده
equalizers برابر کننده
leveler برابر کننده
equalze برابر کننده
equalizer برابر کننده
doubler دو برابر کننده
phase equalizer برابر کننده فاز
voltage doubler دو برابر کننده ولتاژ
attenuation equalizer برابر کننده میرایی
equalizing force نیروی برابر کننده
voltage multiplier چند برابر کننده ولت
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
howitzer توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
electron multiplier چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate سه برابر سه برابر کردن
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
mora تاخیر
stator تاخیر کن
subsequence تاخیر
delay تاخیر
dilatoriness تاخیر
lag تاخیر
lagged تاخیر
lags تاخیر
delay line خط تاخیر
latency تاخیر
lead lag relation تاخیر
dilation تاخیر
permutations تاخیر
delays تاخیر
delaying تاخیر
permutation تاخیر
retardation تاخیر
supersedure تاخیر
demurral تاخیر
artificial delay line خط تاخیر
cunctation تاخیر
deferment تاخیر
average latency تاخیر متوسط
delay time زمان تاخیر
rotational delay تاخیر چرخشی
delays به تاخیر انداختن
tarrying تاخیر کردن
put over تاخیر کردن
tarry تاخیر کردن
tarries تاخیر کردن
tarried تاخیر کردن
magnetic delay line خط تاخیر مغناطیسی
dally تاخیر کردن
dallying تاخیر کردن
retard تاخیر کردن
stick الصاق تاخیر
retarding تاخیر کردن
dallies تاخیر کردن
external delay تاخیر خارجی
delaying به تاخیر انداختن
magnetic lag تاخیر مغناطیسی
lag coefficient ضریب تاخیر
ignition delay تاخیر اختراق
lag of phase تاخیر فاز
time lags زمان تاخیر
lingered تاخیر کردن
time lags تاخیر زمانی
time lag زمان تاخیر
time lag تاخیر زمانی
tardier دارای تاخیر
linger تاخیر کردن
tardiness تاخیر ورود
tardiest دارای تاخیر
lingering تاخیر کردن
ignition lag تاخیر احتراق
seek delay تاخیر پیگردی
inductive retardation تاخیر القایی
lingers تاخیر کردن
delayed به تاخیر افتاده
retardation coil پیچک تاخیر
retardment درنگ تاخیر
tardy دارای تاخیر
angle of lag زاویه تاخیر
postponer تاخیر انداز
postponing به تاخیر انداختن
non delay بدون تاخیر
non delay ماسوره بی تاخیر
propagation delay تاخیر انتشار
lag تاخیر کردن
lag تاخیر زمانی
postpone به تاخیر انداختن
propagation delay تاخیر پخش
lagged تاخیر کردن
lagged تاخیر زمانی
demurrage جریمه تاخیر
postponed به تاخیر انداختن
valve lag تاخیر سوپاپ
postpones به تاخیر انداختن
retards تاخیر کردن
delay circuit مدار تاخیر
slow down تاخیر کردن
lag angle زاویه تاخیر
lags تاخیر کردن
hold off <idiom> تاخیر کردن
dallied تاخیر کردن
hindrance سبب تاخیر
lags تاخیر زمانی
delay به تاخیر انداختن
hindrances سبب تاخیر
postponements تاخیر اندازی
phase lag تاخیر فاز
postponement تاخیر اندازی
electromagnetic delay line خط تاخیر الکترومغناطیسی
arming delay تاخیر در مسلح شدن
demurrage تاخیر کردن نگاهداشتن
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
acoustic delay line خط تاخیر دهنده صوتی
delays به تاخیر افتادن تاخیرکردن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
delay به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay zction firing عمل احتراق با تاخیر
delay en route تاخیر در حین راه
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
delaying به تاخیر افتادن تاخیرکردن
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
delayed a.v.c. نافم خودکار صدا با تاخیر
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
put off تاخیر کردن طفره رفتن
demurrer تقاضای تاخیر درصدور حکم
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
demurs استثنا قائل شدن تاخیر
demurring استثنا قائل شدن تاخیر
demur استثنا قائل شدن تاخیر
summary انجام شده بدون تاخیر
demurrage خسارت تاخیر تخلیه کشتی
summaries انجام شده بدون تاخیر
magnetic delay تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
demurred استثنا قائل شدن تاخیر
delay en route تاخیر درحین حرکت در مسیر
slippage تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
deferred maintenance قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
His departure has been postponed for two days. حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
coding delay تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
delayed offside تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
hysteresis تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
latency تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
equalling برابر
squared برابر
eq برابر با
ninefold نه برابر
bracketed برابر
paripassu برابر
versus در برابر
as much a دو برابر
equals برابر
vs در برابر
abreast برابر
double دو برابر
two fold دو برابر
equalled برابر
decuple ده برابر
even <adj.> برابر
equaled برابر
equal برابر
equaling برابر
doubled up دو برابر
tantamount برابر
sixfold شش برابر
one hundred times as many صد برابر
one fold یک برابر
identical برابر
equipollent برابر
doubled دو برابر
square برابر
symmetric برابر
tripling سه برابر
level with each other برابر
homological برابر
breasts برابر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com