English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
Other Matches
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
cousin پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
cousins پسرعمو یا دختر عمو پسردایی یا دختر دایی
slut دختر بی شرم دختر پیشخدمت
sluts دختر بی شرم دختر پیشخدمت
i felt sorry for him دلم برایش سوخت
i fell pity for him دلم برایش سوخت
i felt sorry for him اوقاتم برایش تلخ شد
my heart bleeds for him دلم برایش می سوزد
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
ne'er do well ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She found it hard to make up her mind. برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
to get rid of a baby بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
Her behavior was ecough to make me swar. رفتارش کفرم را در آورد
impossible to get hold of نمیشود گیر آورد
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. حوصله ام را بسر آورد
A still tongue makes a wise head. <proverb> لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
His house was redeemed . خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
ciothes do not make the man. <proverb> لباس شخصیت نمی آورد .
That guy is a jinx. این آدم بدشانسی می آورد.
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
The noice gets my monkey up . این سر وصداها کفرم را درمی آورد
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
presumptive instruction دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
drafting [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
voicing کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
self- فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
grand daughter دختر دختر
girly دختر
fille دختر
phoebe دختر گا
quean دختر
sissified دختر
daughtren دختر
daughters دختر
wench دختر
maid دختر
girl دختر
girlie دختر
wenches دختر
lasses دختر
lass دختر
granddaughter دختر دختر
she ان دختر یا زن
girls دختر
maids دختر
daughter دختر
granddaughters دختر دختر
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
TCP مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
first cousin دختر دایی
girl guide دختر پیشاهنگ
periwinkles گل تلفونی دختر
first cousins دختر عمو
hussies دختر گستاخ
first cousins دختر خاله
first cousins دختر عمه
girl scouts پیشاهنگ دختر
girl scout پیشاهنگ دختر
girlfriend دوست دختر
girlfriends دوست دختر
schoolgirl دختر مدرسه
schoolgirls دختر مدرسه
teeny-bopper دختر بچه
teeny-boppers دختر بچه
hussies دختر جسور
periwinkle گل تلفونی دختر
hussy دختر گستاخ
wench دختر دهقان
granddaughter دختر پسر
hoyden ar hoi دختر بی شرم
belles دختر خوشگل
belle دختر خوشگل
grandson پسر دختر
grandsons پسر دختر
hussy دختر جسور
first cousins دختر دایی
wenches دختر دهقان
tomboy دختر پسروار
tomboys دختر پسروار
granddaughters دختر پسر
nursemaid دختر پرستار
proserpina دختر زاوش
bobby socker دختر نابالغ
bobby soxer دختر نابالغ
proserpine دختر زاوش
hoyden ar hoi دختر گستاخ
hoyden دختر گستاخ
grand son پسر دختر
ingenue دختر ساده
nurse maid دختر پرستار
minx دختر گستاخ
lass n دختر بچه
balletgirl دختر رقصنده
inheritrix زن یا دختر ارث بر
inheritress زن یا دختر ارث بر
stepdaughters دختر خوانده
colleen دختر موخرمایی
stepdaughter دختر خوانده
trull دختر جوان
cowgirl دختر گاوچران
whose d. is she? او دختر کیست
czarevna دختر تزار
age of consent سن قانونی دختر
first cousin دختر عمو
first cousin دختر خاله
nursemaids دختر پرستار
demoiselle دختر خانم
goddauhgter دختر تعمیدی
god daughter دختر تعمیدی
maidens دختر باکره
colleen دختر بور
maiden دختر باکره
gamine دختر ولگرد
gamine دختر کوچه
first cousin دختر عمه
ground section بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
alumna دختر یا زن فارغ التحصیل
old maids دختر خانه مانده
girlie دختر وار دخترانه
girly دختر وار دخترانه
senorita دوشیزه دختر خانم
townswoman دختر شهری فاحشه
gamine دختر هوس باز
spinsterish مثل دختر ترشیده
goddaughters دختر خواندهی روحانی
nieces دختر برادر یا خواهر
niece دختر برادر یا خواهر
goddaughter دختر خواندهی روحانی
who is this girl ? این دختر کیست
old maid دختر خانه مانده
grisette دختر کارگر فرانسوی
spinsters دختر خانه مانده
nymphet دختر کوچک و زیبا
spinster دختر خانه مانده
pinup تصویر دختر زیبا
She is a pretty of it . دختر قشنگی؟ است
milkmaid دختر شیر دوش
milkmaids دختر شیر دوش
princess of the blood دختر یا نوه پادشاه
besom دختر گستاخ وجسور
fillies دختر شوخ و جوان
filly دختر شوخ و جوان
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
kitties دختر جوان زن سبک و جلف
sissies دختر مردیا بچه زن صفت
wenches فاحشه دختر بازی کردن
princessroyal بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
statutory rape هتک ناموس دختر نابالغ
She is very sweet . She is a pet . دختر خیلی نازی است
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
kitty دختر جوان زن سبک و جلف
She is svelt . she has a small waist . دختر کمر باریکی است
step daughter دختر اندر دخترزن یا شوهر
cissies دختر مردیا بچه زن صفت
wench فاحشه دختر بازی کردن
her next was a girl بچه دومش دختر بود
sissy دختر مردیا بچه زن صفت
jade دختر لاسی پشم سبز
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
electra complex حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
paranymph دختر ملازم عروس به خانه داماد
to pick up women <idiom> دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
infanta دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
girl scouts عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl scout عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
Do you want to go out with me? با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Will you go out with me? با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go out باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
to date باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
femme-fleur [طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
How about going out together? نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
worded سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com