Total search result: 117 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
help any one . |
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد ) |
|
|
Other Matches |
|
luck |
شانس |
handsel |
شانس |
chancing |
شانس |
chances |
شانس |
chanced |
شانس |
chance |
شانس |
fortunes |
شانس |
odds |
شانس |
fortune |
شانس |
She drove me round the edge of water . |
جانم را به لب آورد |
(not a) snowball's chance in hell <idiom> |
بد شانس مطلق |
unlucky girl |
آدم بد شانس |
unlucky fellow |
آدم بد شانس |
fall on feet <idiom> |
شانس آوردن |
jinx |
ادم بد شانس |
jinx |
شانس نیاوردن |
jinxes |
ادم بد شانس |
jinxes |
شانس نیاوردن |
fortunate |
خوش شانس |
impossible to get hold of |
نمیشود گیر آورد |
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. |
حوصله ام را بسر آورد |
She is always making excuses. |
دائما" عذروبهانه می آورد |
Her behavior was ecough to make me swar. |
رفتارش کفرم را در آورد |
(not a) ghost of a chance <idiom> |
حتی یک شانس کوچکی |
press (push) one's luck <idiom> |
به شانس بستگی داد |
fortuity |
قضا وقدر شانس |
His house was redeemed . |
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد ) |
That guy is a jinx. |
این آدم بدشانسی می آورد. |
She bore him a daughter. |
برایش یک دختر آورد (زائید) |
money can't buy everything <idiom> |
پول خوشبختی نمی آورد |
ciothes do not make the man. <proverb> |
لباس شخصیت نمی آورد . |
A still tongue makes a wise head. <proverb> |
لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد . |
speeding |
حالت شانس خوب داشتن |
cook one's goose <idiom> |
شانس کسی رااز اوگرفتن |
caculated risk <idiom> |
شانس زیاد برای موفقیت |
speeds |
حالت شانس خوب داشتن |
To hit a wining streak. |
شانس آوردن ( درقمار وغیره ) |
speed |
حالت شانس خوب داشتن |
casualism |
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا" |
Fortunately I wasnt hurt. |
شانس آوردم . طوریم نشد |
i must answer for the damages |
ازعهده خسارت ان باید برایم |
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> |
برایم اصلا مهم نیست. |
Could you bring me ... ? |
ممکن است ... برایم بیاورید؟ |
i paid dearly for it |
بسیار گران برایم تمام شد |
Please get me a taxi. |
لطفا یک تاکسی برایم بگیرید. |
It is too easy for me. |
برایم مثل آب خوردن است |
Keep a free(an empty)seat for me. |
یک صندلی خالی برایم نگاهدار |
He told me in so many words . |
عینا" اینطور برایم گفت |
It is easy for me. |
برایم خیلی آسان است |
Please bring me the orifinal letter . |
عین نامه را برایم بیاورید |
Bring me a few sheets of paper . |
چند صفحه کا غذ برایم بیاور |
I have outgrown my suits. |
لباسهایم برایم تنگ شده |
Sea [mountain] air makes you hungry. |
هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد. |
The noice gets my monkey up . |
این سر وصداها کفرم را درمی آورد |
She fabricates them. she makes them up . |
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد) |
lose touch with <idiom> |
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط |
I dont have an earthly chance. |
کمترین شانس راروی زمین ندارم |
Drop me a line . |
برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست ) |
May I have a blanket? |
ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟ |
These shoes are too tight for me. |
این کفشها برایم تنگ است |
These shoes are too big for me . |
این کفشها برایم گشاد است |
I paid dearly for this mistake . |
این اشتباه برایم گران تمام شد |
I've been set up! |
برایم پاپوش درست کرده اند! |
This is my last chance . |
این برایم آخرین فرصت است |
Mother left me 500 tomans . |
مادرم برایم 500 تومان گذاشت |
Please take my suitcase. |
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید. |
May I have an iron? |
ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟ |
Please take that bag. |
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید. |
Tell me hpw you escaped. |
برایم بگه چطور فرار کردی |
May I have an ashtray? |
ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟ |
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> |
پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل] |
souvenir |
یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد] |
new deal <idiom> |
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر |
green thumbed |
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد |
The notice is too short [for me] . |
آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است. |
Give me a full account of the events. |
جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید |
May I have some ...? |
آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟ |
May I have a bath towel? |
ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟ |
May I have some soap? |
ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟ |
May I have some ...? |
آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟ |
not to have a prayer of achieving something |
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن |
Thats no news to me. |
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم ) |
Can I have some more ...? |
آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟ |
Please take this luggage. |
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید. |
May I have the drink list, please? |
ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟ |
May I have some toiletpaper? |
ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟ |
Please send me information on ... |
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید. |
May I have the menu, please? |
ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟ |
May I have some hangers? |
ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟ |
satiety of life |
بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.] |
He acquired kudos by appearing on television. |
او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد. |
spoiler |
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل |
to shoot one's mouth off <idiom> |
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه] |
presumptive instruction |
دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد |
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. |
شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید. |
long shot |
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است |
tin mordent |
دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.] |
unmodified instruction |
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد |
drafting |
[کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.] |
voices |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voicing |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voice |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
self- |
فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد |
TCP |
مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند |
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> |
آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد . |
ground section |
بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.] |
The guest brings his own portion . <proverb> |
مهمان روزى خود را با خود مى آورد . |
I simply cant concentrate. |
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده ) |
word wrap |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
wraparound |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
gold washing |
شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.] |
Talk brings on talk. <proverb> |
یرف یرف مى آورد . |
money begets money <idiom> |
پول پول می آورد |
direct dyes |
رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.] |