English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (8 milliseconds)
English Persian
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
Other Matches
luck شانس
handsel شانس
chancing شانس
chances شانس
chanced شانس
chance شانس
fortunes شانس
odds شانس
fortune شانس
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
(not a) snowball's chance in hell <idiom> بد شانس مطلق
unlucky girl آدم بد شانس
unlucky fellow آدم بد شانس
fall on feet <idiom> شانس آوردن
jinx ادم بد شانس
jinx شانس نیاوردن
jinxes ادم بد شانس
jinxes شانس نیاوردن
fortunate خوش شانس
impossible to get hold of نمیشود گیر آورد
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. حوصله ام را بسر آورد
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
Her behavior was ecough to make me swar. رفتارش کفرم را در آورد
(not a) ghost of a chance <idiom> حتی یک شانس کوچکی
press (push) one's luck <idiom> به شانس بستگی داد
fortuity قضا وقدر شانس
His house was redeemed . خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
That guy is a jinx. این آدم بدشانسی می آورد.
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
ciothes do not make the man. <proverb> لباس شخصیت نمی آورد .
A still tongue makes a wise head. <proverb> لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
speeding حالت شانس خوب داشتن
cook one's goose <idiom> شانس کسی رااز اوگرفتن
caculated risk <idiom> شانس زیاد برای موفقیت
speeds حالت شانس خوب داشتن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
speed حالت شانس خوب داشتن
casualism اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
Fortunately I wasnt hurt. شانس آوردم . طوریم نشد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> برایم اصلا مهم نیست.
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
It is too easy for me. برایم مثل آب خوردن است
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
He told me in so many words . عینا" اینطور برایم گفت
It is easy for me. برایم خیلی آسان است
Please bring me the orifinal letter . عین نامه را برایم بیاورید
Bring me a few sheets of paper . چند صفحه کا غذ برایم بیاور
I have outgrown my suits. لباسهایم برایم تنگ شده
Sea [mountain] air makes you hungry. هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
The noice gets my monkey up . این سر وصداها کفرم را درمی آورد
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
lose touch with <idiom> از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
Drop me a line . برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
May I have a blanket? ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
These shoes are too tight for me. این کفشها برایم تنگ است
These shoes are too big for me . این کفشها برایم گشاد است
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
I've been set up! برایم پاپوش درست کرده اند!
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
Mother left me 500 tomans . مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
May I have an iron? ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
May I have an ashtray? ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل]
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
new deal <idiom> تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Give me a full account of the events. جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
May I have a bath towel? ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
May I have some soap? ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
May I have some ...? آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
Can I have some more ...? آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
May I have the drink list, please? ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
May I have some toiletpaper? ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
May I have the menu, please? ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
May I have some hangers? ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
presumptive instruction دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time. شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
drafting [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
voices کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
self- فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
TCP مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد .
ground section بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
The guest brings his own portion . <proverb> مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
I simply cant concentrate. حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
wraparound سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
worded سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
gold washing شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
Talk brings on talk. <proverb> یرف یرف مى آورد .
money begets money <idiom> پول پول می آورد
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com