English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (19 milliseconds)
English Persian
in order to prove برای اثبات
in proof of برای اثبات
Search result with all words
tender وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendered وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tenderest وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
tendering وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند
ordeal امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeals امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
hold down برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
in proof of his statement برای اثبات گفته خود
res ipsa loquitur این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
Other Matches
affirmatory کلمه اثبات عبارت اثبات
proving اثبات
proof اثبات
positiveness اثبات
positivity اثبات
show اثبات
ascertainment اثبات
verification اثبات
shows اثبات
vindication اثبات
showed اثبات
demonstrations اثبات
assertion اثبات
substantiation اثبات
subantiation اثبات
agument اثبات
demonstration اثبات
proofs اثبات
demonstrator اثبات کننده
demonstrates اثبات کردن
demonstrators اثبات کننده
predication اثبات موعظه
demonstration اثبات تجربی
positivist اثبات گرا
proving اثبات کردن
justificatory اثبات کننده
program proving اثبات برنامه
prover اثبات کردن
corroborates اثبات کردن
demonstrated اثبات کردن
provable قابل اثبات
verifiability اثبات پذیری
demonstratively ازراه اثبات
theorem proving اثبات نظریه
deraign اثبات کردن
demonstrations اثبات تجربی
demonstrative اثبات کننده
self-evident بی نیاز از اثبات
affirmation تصدیق اثبات
affirmations تصدیق اثبات
demonstrate اثبات کردن
demonstrating اثبات کردن
substantiates اثبات کردن
substantiated اثبات کردن
corroborating اثبات کردن
positivism اثبات گرایی
onus probandi بار اثبات
onus of proof بار اثبات
affirm اثبات کردن
proves اثبات کردن
indemonstrable اثبات نا پذیر
proved اثبات کردن
prove اثبات کردن
substantiating اثبات کردن
documentation اثبات بامدرک
ontology probandi بار اثبات
burden of proof بار اثبات
provability قابلیت اثبات
manifestative اثبات کننده
supporting اثبات کردن
assert اثبات کردن
proven اثبات شده
asserted اثبات کردن
burden of proof وفیفه اثبات
substantiate اثبات کردن
corroborate اثبات کردن
asserting اثبات کردن
hold up <idiom> اثبات حقیقت
asserts اثبات کردن
corroborated اثبات کردن
ascertainable اثبات پذیر
proof اثبات [ریاضی]
demonstrably قابل شرح یا اثبات
vindicate اثبات بیگناهی کردن
vindicates اثبات بیگناهی کردن
vindicating اثبات بیگناهی کردن
bear record to تصدیق یا اثبات کردن
vindicated اثبات بیگناهی کردن
to demonstrate a proposition قضیهای را اثبات کردن
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
evidance in substanttiation of claims ادله اثبات دعوی
provably بطور اثبات پذیر
veritable قابل اثبات حقیقت
probatory دال بر اثبات مشروط
probative دال بر اثبات مشروط
vindication اثبات بیگناهی توجیه
self evidence بی نیازی از اثبات بدیهیت
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
come in handy <idiom> اثبات مفید بودن
logical positivism اثبات گرایی منطقی
demonstrable قابل شرح یا اثبات
proving a will اثبات صحت وصیتنامه
substantiating با دلیل ومدرک اثبات کردن
premised قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses قضیه ثابت یا اثبات شده
disproved اثبات کذب چیزی راکردن
disproves اثبات کذب چیزی راکردن
disproving اثبات کذب چیزی راکردن
refute اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting اشتباه کسی را اثبات کردن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
make out <idiom> باعث اعتماد،اثبات شخص
substantiated با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates با دلیل ومدرک اثبات کردن
disprove اثبات کذب چیزی راکردن
evincibly بطوریکه بتوان اثبات کردن
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
premise قضیه ثابت یا اثبات شده
substantiate با دلیل ومدرک اثبات کردن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
realia وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
substantiative بادلیل اثبات شده تجسم یافته
in duly substantiated cases در موارد طبق مقررات اثبات شده
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
where there is a valid reason در موارد طبق مقررات اثبات شده
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
where justified در موارد طبق مقررات اثبات شده
the burden of proof rests of claimant بار اثبات بر عهده شاکی است
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
probative حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
program verification عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
I'll take a leap of faith. من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
inducing 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
authentication به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
averred اثبات کردن تصدیق کردن
affirms اثبات کردن تصریح کردن
averring اثبات کردن تصدیق کردن
avers اثبات کردن تصدیق کردن
affirmed اثبات کردن تصریح کردن
aver اثبات کردن تصدیق کردن
affirming اثبات کردن تصریح کردن
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
beta range حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com