Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
sancify
برای امرمقدسی تخصیص دادن
Other Matches
designing
تخصیص دادن
design
تخصیص دادن
allots
تخصیص دادن
denominate
تخصیص دادن به
allocating
تخصیص دادن
bequeath
تخصیص دادن به
to earmark something for something
تخصیص دادن
allotting
تخصیص دادن
allotted
تخصیص دادن
allot
تخصیص دادن
bequeaths
تخصیص دادن به
bequeathed
تخصیص دادن به
designs
تخصیص دادن
bequeathing
تخصیص دادن به
allocate
تخصیص دادن
allocates
تخصیص دادن
allocate
تخصیص دادن
allot
تخصیص دادن
aside
تخصیص دادن
assign
تخصیص دادن
asides
تخصیص دادن
assignment of space
تخصیص جا برای انبار کردن اماد
gives
رساندن تخصیص دادن
designating
تخصیص دادن برگزیدن
giving
رساندن تخصیص دادن
designate
تخصیص دادن برگزیدن
give
رساندن تخصیص دادن
designates
تخصیص دادن برگزیدن
assigns
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
نسبت دادن تخصیص دادن
assign
نسبت دادن تخصیص دادن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
consecrate
ویژه کردن تخصیص دادن
sanctifying
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctifies
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctify
تصدیق کردن تخصیص دادن
consecrating
ویژه کردن تخصیص دادن
consecrates
ویژه کردن تخصیص دادن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
socializes
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialising
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialize
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialises
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializing
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialised
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialized
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
dynamic storage allocation
تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen
لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
lawn sprinkler
برای چمن اب دادن
microsoft
واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
allocation
تخصیص
allotments
تخصیص
appropriation
تخصیص
designation
تخصیص
admeasurement
تخصیص
admensuration
تخصیص
dedications
تخصیص
dedication
تخصیص
devotion
تخصیص
attribution
تخصیص
designations
تخصیص
allotment
تخصیص
allocations
تخصیص
earmarks
تخصیص
consecration
تخصیص
recognition
تخصیص
earmark
تخصیص
times
وقت قرار دادن برای
phew
برای نشان دادن بیزاری
phew
برای نشان دادن بی تابی
time
وقت قرار دادن برای
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
timed
وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish
لاک برای جلا دادن
readiness to report
امادگی برای پاسخ دادن
budgetary appropriations
تخصیص بودجه
allotments
تخصیص توزیع
assignment
تخصیص اسناد
cost allocation
تخصیص هزینه
appropriation
تخصیص وجه
dynamic allocation
تخصیص پویا
reallocation
تخصیص مجدد
allocator
تخصیص دهنده
allocation of resources
تخصیص منابع
assignments
تخصیص اسناد
assignability
تخصیص دادنی
allocation function
تابع تخصیص
storage allocation
تخصیص انباره
storage allocation
تخصیص حافظه
resource allocation
تخصیص منابع
static allocation
تخصیص ایستا
allotment
تخصیص توزیع
capital appropiation
تخصیص سرمایه
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
benchrest
سکو برای تکیه دادن تیرانداز
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
microcycle
برای دادن زمان اجرای دستورات
irresponsiveness
عدم امادگی برای پاسخ دادن
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
garden engine
اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
put someone in the picture
<idiom>
شرایط را شرح دادن برای کسی
put to the question
برای گرفتن اعتراف زجر دادن
efficient allocation of resources
تخصیص کارای منابع
assigned
<adj.>
<past-p.>
تخصیص داده شده
static storage allocation
تخصیص انباره ایستا
appropriation limitation
محدودیت تخصیص اعتبار
allotment
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
misallocation of resources
تخصیص نادرست منابع
allocated
<adj.>
<past-p.>
تخصیص داده شده
specifiable
قابل تعیین یا تخصیص
optimum allocation of resources
تخصیص مطلوب منابع
attached
<adj.>
<past-p.>
تخصیص داده شده
allotments
واگذارسهمیه تخصیص نیروها
allocated
تخصیص داده شده
assignable
قابل تعیین و تخصیص
designatory
وابسته به تخصیص و تعیین
allotted
<adj.>
<past-p.>
تخصیص داده شده
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
foliage plant
گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
processes
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
Baa!
بع!
[صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
turboshaft
توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
process
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
check side
پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
preassigned
قبلا تخصیص داده شده
file allocation table
جدول تخصیص جای فایل
customize
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
loose ends
<idiom>
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
customizes
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customising
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to off an agreement
قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین مدت را دادن
[برای اجرای قراردادی]
customised
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customizing
بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com