English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
Other Matches
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
cupidity حرص واز برای بدست اوردن مال
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to take out a patent حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
austempering تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
warping پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
procuring بدست اوردن
obtain بدست اوردن
obtained بدست اوردن
gains بدست اوردن
impetrate بدست اوردن
obtains بدست اوردن
procure بدست اوردن
procured بدست اوردن
gained بدست اوردن
acquires بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
procures بدست اوردن
pick up بدست اوردن
come by بدست اوردن
earns بدست اوردن
catch بدست اوردن
gets بدست اوردن
offers بدست اوردن
offered بدست اوردن
offer بدست اوردن
getting بدست اوردن
gain بدست اوردن
earned بدست اوردن
get round بدست اوردن
get بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
earn بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
insure بیمه بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
get back دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
having بدست اوردن دارنده
step into بسهولت بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
finagle باحیله بدست اوردن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
enters بدست اوردن قدم نهادن در
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
entered بدست اوردن قدم نهادن در
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
win بدست اوردن تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
racketeer از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeers از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigating استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
investigate استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
grossing کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosses کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grosser کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
hash سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
to obtain something بدست آوردن چیزی
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
constant ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
hash سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
bids بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bid بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
make a living <idiom> پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
scan بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
to tease a person for a thing کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
MIP mapping روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
churned بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churn بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
striving کوشیدن
striven کوشیدن
strived کوشیدن
tug کوشیدن
tugging کوشیدن
tugs کوشیدن
strive کوشیدن
tugged کوشیدن
strives کوشیدن
hemostat اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
hawking شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
to reach for knowledge دانش کوشیدن
to hump it سخت کوشیدن
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
horizontal clock system طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
tries سعی کردن کوشیدن
endeavor تلاش کردن کوشیدن
endevour تلاش کردن کوشیدن
hammered کوبیدن سخت کوشیدن
labourvi تقلا کردن کوشیدن
hammer کوبیدن سخت کوشیدن
hammers کوبیدن سخت کوشیدن
try سعی کردن کوشیدن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
poke check فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
sample size بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
foreground processing اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
to grieve over anything برای چیزی
requests تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
approval توافق برای استفاده از چیزی
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
asking برای چیزی بی تاب شدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
steeper فرف برای خیساندن چیزی
ask برای چیزی بی تاب شدن
asked برای چیزی بی تاب شدن
demanded تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com