English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
in the interests of truth برای خاطر راستی
Other Matches
for his sake برای خاطر او
for god's sake برای خاطر خدا
for mercy sake برای خاطر خدا
for a mere nothing برای خاطر هیچ
for nothing برای خاطر هیچ
for pity's sake برای خاطر خدا
inorder to به خاطر اینکه برای
solatium غرامت برای ترضیه خاطر
you must w the signal ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
i did it only for your sake برای خاطر شما این کار راکردم و بس
For Gods sake!For heavens sake. بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
truth راستی
rectitude راستی
indeed راستی
your truly راستی
fidelity راستی
i say راستی !
the trusty is that i forgot it راستی
truths راستی
sooth راستی
troth راستی
oh, by the way ها راستی
verities راستی
in reality راستی
rightness راستی
by the bye راستی
plumbness راستی
is that so? راستی
verity راستی
in sad earnest راستی
really راستی
verticality راستی
straightness راستی
probity راستی
uprightness راستی
rightist جناح راستی
rectitude راستی درستی
right-wingers جناح راستی
right-winger جناح راستی
damchi راستی و درستی
rightists جناح راستی
rightism جناح راستی
right winger جناح راستی
integrity راستی تمامیت
indeed اره راستی
veracity راستی صحت
uprightaess درستی راستی عدالت
By the way . Incidentally. راستی ( تا فراموش نکردم )
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
thereis not a p of truth init ذرهای راستی دران نیست
It is indeed a pity راستی که خیلی حیف است
he was very kind indeed راستی چه اندازه مهربان بود
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
Due to به خاطر
for his sake به خاطر او
on account of somebody [something] به خاطر
behalf خاطر
sake خاطر
minds خاطر
minding خاطر
for the love of به خاطر,
remembrance خاطر
mind خاطر
tranquility اسایش خاطر
peace of mind اسودگی خاطر
lacerated خاطر ازرده
security اسایش خاطر
in service به خاطر خدمت
free will طیب خاطر
solace تسلیت خاطر
in view of <idiom> به خاطر اینکه
surer خاطر جمع
surest خاطر جمع
amativeness خاطر خواهی
of ones own accord بطیب خاطر
umbrageous رنجیده خاطر
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
sure خاطر جمع
to escape one's memory از خاطر رفتن
ex officio به خاطر شغل
tranquillity اسایش خاطر
gladly با مسرت خاطر
depressed <adj.> افسرده خاطر
attention خاطر حواس
attentions خاطر حواس
leisurely بافراغت خاطر
downhearted <adj.> افسرده خاطر
self gratification ترضیه خاطر
despondent <adj.> افسرده خاطر
uneasiness خاطر تشویش
spontaneous generation بطیب خاطر
gladness مسرت خاطر
For your sake . محض خاطر شما
stamp on the mind خاطر نشان کردن
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
for ones own hand به خاطر خود شخص
to feel sure خاطر جمع بودن
depend upon it خاطر جمع باشید
to imprint on the mind خاطر نشان کردن
for a song <idiom> به خاطر پول کمی
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
to impress on the mind خاطر نشان کردن
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . محض خاطر خدا
relief ترمیم اسایش خاطر
for reasons of safety به خاطر دلایل امنیتی
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
nuisances مایه تصدیع خاطر
accord دلخواه طیب خاطر
nuisance مایه تصدیع خاطر
accorded دلخواه طیب خاطر
point خاطر نشان کردن
for security reasons به خاطر دلایل امنیتی
accords دلخواه طیب خاطر
certes خاطر جمعی تحقیق
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
composedly به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
that is why به خاطر این است که چرا
troubler موجب تصدیع خاطر مزاحمت
pursuit of happiness به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
take to task <idiom> به خاطر اشتباه سرزنش شدن
gob [British E] شکلک [به خاطر قهر بودن]
fixations خیره شدگی تعلق خاطر
trap شکلک [به خاطر قهر بودن]
heart sease اسایش قلب اسودگی خاطر
a small grimace شکلک [به خاطر قهر بودن]
ex gratia به خاطر میل یا علاقهی شخصی
pout شکلک [به خاطر قهر بودن]
fixation خیره شدگی تعلق خاطر
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
secure بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures بی خطر خاطر جمع مطمئن
unspontaneous بدون طیب خاطر زورکی
moue شکلک [به خاطر قهر بودن]
carded for record معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
i do it in your interest به خاطر شما این کار رامیکنم
We were all so anxious about you. ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
sue somebody for damages کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
unprompted ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
Peeping Tom نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Toms نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to pull [British E] / make [American E] a face شکلک در آوردن [به خاطر قهر بودن] [اصطلاح روزمره]
recognising دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
recognises دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizing دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater <idiom> (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
primage اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
neural network سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com