Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
Other Matches
gasoline
سوخت موتورهای بنزینی بنزین موتور بنزین
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order
خرید سفارش خرید
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
petrol
بنزین
gasolene
بنزین
gasoline
بنزین
storm bird
بنزین
benzine
بنزین
benzole
بنزین
fueled
بنزین
fuelled
بنزین
fuelling
بنزین
fuels
بنزین
gas
بنزین
gassed
بنزین
motor sprit
بنزین
gases
بنزین
gasses
بنزین
fuel
بنزین
gas inlet valve needle
ژیگلور بنزین
petrol filter
صافی بنزین
Premium gas
بنزین سوپر
avgas
بنزین هواپیما
aviation gasoline
بنزین هواپیما
gas injection
پاشش بنزین
gas injection
تزریق بنزین
light gasolin
بنزین سبک
fuel filter
صافی بنزین
filling stations
پمپ بنزین
fuel pump
پمپ بنزین
gasoline electric
بنزین الکتریکی
gas
بنزین گازمعده
filling station
پمپ بنزین
petrol container
فرف بنزین
petrol can
باک بنزین
petrol pipe
لوله بنزین
gas station
پمپ بنزین
premium grade petrol
بنزین سوپر
phenyl
اصل بنزین
petrol tank
مخزن بنزین
gas storage
مخزن بنزین
gasoline barrel
بشکه بنزین
gasoline drum
بشکه بنزین
gasolinic
وابسته به بنزین
gas stations
پمپ بنزین
high grade petrol
بنزین سوپر
gasoline consumption
مصرف بنزین
gas tank
بخار بنزین
gas tank
پودر بنزین
gasoline dump
باک بنزین
gasoline can
قوطی بنزین
gasses
بنزین گازمعده
gas pump
پمپ بنزین
gases
بنزین گازمعده
gas pump
تلمبه بنزین
gassed
بنزین گازمعده
gas level
سطح بنزین
petrol pump
پمپ بنزین
naphtha
بنزین سنگین
petrol pump
تلمبه بنزین
gas recovery
بازیابی بنزین
gasholders
محل نگهداری بنزین
gasholder
محل نگهداری بنزین
storm bird
بنزین ریختن ماشین
gasoline dump
مخزن موقتی بنزین
petrol injection pump
پمپ تزریق بنزین
petrol feed pump
پمپ تغذیه بنزین
gas synthesis
ترکیب مصنوعی بنزین
gasoline gels
بنزین تغلیظ شده
petrol
بنزین گیری کردن
unleaded petrol
بنزین بدون سرب
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
gas inlet valve needle
سوزن شیرورودی بنزین
gasoline brick
بنزین خوش سوز
gas form natrural gas
بنزین از گاز طبیعی
gas air mixture
مخلوط بنزین و هوا
gasoline brick
بنزین بااکتان بالا
pr etrol filling station
ایستگاه پمپ بنزین
serivce station
ایستگاه بنزین گیری وتعمیرگاه
benzoline
بنزین خام یاپالوده نشده
Where is the neareset petrol station?
نزدیکترین پمپ بنزین کجاست؟
petrol gage
دستگاه اندازه گیری بنزین
gas form natrural gas
بنزین حاصله از گاز طبیعی
gas saving
صرفه جویی در مصرف بنزین
service stations
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
service station
ایستگاه پمپ بنزین بزرگ
The gas station is nearby .
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
class iii supplies
اماد طبقه 3 بنزین و موادروغنی وسوختی
gas level gauge
دستگاه اندازه گیری سطح بنزین
The bus stopped for fuel
[ to get gas]
.
اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
mpg
مخفف مسافت طی شده با یک گالن بنزین
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
high octane
دارای اکتان زیاد مانند بنزین سوپر
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
Gasoline is volatile .
بنزین ماده فراری است ( زود می پرد )
contraband of war
قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
napalms
ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalming
ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalmed
ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalm
ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
benzene
هیدروکربور معطر وبی رنگی بفرمول 6H6C که ازتقطیر قطران بدست میامد بنزین
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
gumming
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gum
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gummed
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gums
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
purchases
خرید
underwritten
خرید
buying
خرید
procurement
خرید
purchase
خرید
underwrote
خرید
underwriting
خرید
purchasing
خرید
underwrites
خرید
underwrite
خرید
bond servant
زر خرید
buy
خرید
buys
خرید
bondwoman
زن زر خرید
purchased
خرید
shopping
خرید
buying and selling
خرید و فروش
buyers market
بازار خرید
field buying
خرید در صحرا
blanket buying
خرید کلی
buyer's market
بازار خرید
forward purchase
پیش خرید
nundination
خرید و فروش
futures exchange
خرید اتی
impulse buying
خرید بی مقدمه
local procurement
خرید محلی
coemption
خرید کل محصول
conditions of purchase
شرایط خرید
local purchase
خرید از محل
lump sum purchase
خرید کلی
lump sum purchase
خرید یکجا
buying rate
نرخ خرید
local purchase
خرید محلی
counter purchase
خرید متقابل
credit purchase
خرید نسیه
buying price
قیمت خرید
forward purchase
خرید سلف
dear bought
گران خرید
forward purchasing
پیش خرید
purchasing department
دفتر خرید
purchasing office
قسمت خرید
purchasing office
دفتر خرید
purchasing officer
مامور خرید
purchasing officer
مسئول خرید
purchasing patterns
الگوی خرید
corner
خرید یکجا
cornering
خرید یکجا
corners
خرید یکجا
purchasing department
قسمت خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
to make a purchase
خرید کردن
purchasable
باب خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
purchase order
دستور خرید
purchase order
سفارش خرید
purchase rate
نرخ خرید
purchase requisition
درخواست خرید
buys
خرید کردن
buy
خرید کردن
businesses
خرید یا فروش
business
خرید یا فروش
shopping cart
گاری خرید
short covering
پیش خرید
purchasing power
توان خرید
purchasing power
قدرت خرید
shopping basket
سبد خرید
dealing
خرید و فروش
rebuy
خرید مکرر
redemption yield
بازده خرید
regional purchase
خرید محلی
real estate
خرید زمین
bargain
خرید ارزان
hire purchase
خرید اقساطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com