Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
to mumble
[away]
to oneself
برای خودشان زیر لب سخن گفتن
Other Matches
to mumble
[away]
to oneself
برای خودشان من من کردن
cafeteria
رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
cafeterias
رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
manual alphabet
برای سخن گفتن با کران
a word or two
چند تا کلمه
[برای گفتن]
abjure
برای همیشه ترک گفتن
abjuring
برای همیشه ترک گفتن
abjures
برای همیشه ترک گفتن
abjured
برای همیشه ترک گفتن
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
their
خودشان
themselves
خودشان
selves
خودشان خودمان
among each other
<adv.>
میان خودشان
inter se
میان خودشان
rah rah
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greets
درود گفتن تبریک گفتن
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
electrodynamics
شاخهای از علم فیزیک که درباره اثرات جریان برق برمعناطیس یا روی جریانهای الکتریکی دیگر یاروی خودشان بحث میکند
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
quasi contract
عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
say
گفتن
mouths
گفتن
pshaw
اه گفتن
says
گفتن
utterances
گفتن
bubble
گفتن
viyuperate
بد گفتن
to give utterance to
گفتن
relate
گفتن
relates
گفتن
utterance
گفتن
vituperate
بد گفتن
informs
گفتن
utter
گفتن
uttered
گفتن
utters
گفتن
let out
<idiom>
گفتن
let (someone) know
<idiom>
گفتن
saith
گفتن
bubbling
گفتن
rehearse
گفتن
rehearsed
گفتن
bubbles
گفتن
tells
گفتن
rehearsing
گفتن
rehearses
گفتن
get out
گفتن
informing
گفتن
adduse
گفتن
tell
گفتن
telling-off
گفتن
mouth
گفتن
to weep out
گفتن
mouthing
گفتن
iteration
گفتن
bubbled
گفتن
to tell a story
گفتن
mouthed
گفتن
inform
گفتن
commiserate
تسلیت گفتن بر
interjected
بطورمعترضه گفتن
mammer
بالکنت گفتن
interject
بطورمعترضه گفتن
mant
با لکنت گفتن
commiserating
تسلیت گفتن بر
commiserates
تسلیت گفتن بر
tack tall
گزاف گفتن
extoll
آفرین گفتن
extol
آفرین گفتن
take leave of
بدرود گفتن با
commiserated
تسلیت گفتن بر
enounce
به صراحت گفتن
blares
بافریاد گفتن
blaring
بافریاد گفتن
lies
:دروغ گفتن
restate
باز گفتن
restated
باز گفتن
restates
باز گفتن
prevaricate
دروغ گفتن
congratulate
تبریک گفتن
congratulate
شادباش گفتن
congratulated
تبریک گفتن
congratulated
شادباش گفتن
congratulates
تبریک گفتن
congratulates
شادباش گفتن
blared
بافریاد گفتن
blare
بافریاد گفتن
jests
مزاح گفتن
sweet talk
تملق گفتن
fable
حکایت گفتن
speak the trurh
راست گفتن
speak the trurh
صادقانه گفتن
restating
باز گفتن
doxologize
ستایش گفتن
congratulating
شادباش گفتن
lie
دروغ گفتن
lied
:دروغ گفتن
fables
حکایت گفتن
solace
تسلیت گفتن
jest
مزاح گفتن
congratulating
تبریک گفتن
to tell a joke
بذله ای گفتن
rejoins
در پاسخ گفتن
rejoining
در پاسخ گفتن
rejoined
در پاسخ گفتن
rejoin
در پاسخ گفتن
tell the truth
حقیقت را گفتن
to speak with a sweet tongue
<idiom>
تملق گفتن
to talk with the tongues of angels
<idiom>
تملق گفتن
belie
دروغ گفتن
commune
راز دل گفتن
overstating
اغراق گفتن در
overstates
اغراق گفتن در
to tell a joke
جوکی گفتن
giggled
سخن گفتن
giggle
سخن گفتن
giggles
سخن گفتن
giggling
سخن گفتن
swears
ناسزا گفتن
whining
باناله گفتن
whines
باناله گفتن
whined
باناله گفتن
whine
باناله گفتن
swear
ناسزا گفتن
pitch a yarn
قصه گفتن
overstated
اغراق گفتن در
overstate
اغراق گفتن در
confides
محرمانه گفتن
to trot out
شر و ور تکراری گفتن
panegyrize
مدح گفتن
outvoice
موثرترسخن گفتن از
outvoice
بلندترسخن گفتن از
say a word
سخن گفتن
to say a word
سخن گفتن
fabulize
افسانه گفتن
gnosticize
عرفان گفتن
interjects
بطورمعترضه گفتن
nuncupate
زبانی گفتن
confided
محرمانه گفتن
communed
راز دل گفتن
communes
راز دل گفتن
speaks
سخن گفتن
speak
سخن گفتن
reviles
ناسزا گفتن
reviled
ناسزا گفتن
revile
ناسزا گفتن
communing
راز دل گفتن
pass a remark
سخنی گفتن
scream
ناگهانی گفتن
screamed
ناگهانی گفتن
screams
ناگهانی گفتن
rime
شعر گفتن
confide
محرمانه گفتن
interjecting
بطورمعترضه گفتن
recounted
یکایک گفتن
abandon
ترک گفتن
come clean
<idiom>
راست گفتن
crack a joke
<idiom>
جوک گفتن
saluted
تهنیت گفتن
salute
تهنیت گفتن
to speak through one's nose
سخن گفتن
to sigh out
با اه وحسرت گفتن
call bad names
ناسزا گفتن
extemporized
بالبداهه گفتن
extemporize
بالبداهه گفتن
extemporising
بالبداهه گفتن
extemporises
بالبداهه گفتن
extemporised
بالبداهه گفتن
salutes
تهنیت گفتن
abandons
ترک گفتن
abandoning
ترک گفتن
to put it on
اغراق گفتن
to pull
اغراق گفتن
acclaiming
افرین گفتن
acclaimed
افرین گفتن
acclaim
افرین گفتن
misstate
غلط گفتن
whiff
دروغ گفتن
recounts
یکایک گفتن
lay to
دروغ گفتن
recounting
یکایک گفتن
acclaims
افرین گفتن
lalophobia
گفتن هراسی
applauds
افرین گفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com