English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English Persian
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
Other Matches
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
i sat down to recover نشستم زمین که حالم جا بیاید
i took her to wife او را به زنی گرفتم
i followed his track ردپایش را گرفتم
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
I have made an appointment with my dentist . از دندانسازی وقت گرفتم
roger مفهوم شد پیام را گرفتم
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
i learnt my lesson درسم را یاد گرفتم
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
prettify قشنگ
goodly قشنگ
prettiest قشنگ
namby pamby قشنگ
smatt قشنگ
spruces قشنگ
spruce قشنگ
sprucy قشنگ
beauteous قشنگ
pretty قشنگ
beautiful قشنگ
namby-pamby قشنگ
nice looking قشنگ
cheesy قشنگ
goodlooking قشنگ
prettier قشنگ
i stay در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
cherub بچه قشنگ
cherubim بچه قشنگ
adorn قشنگ کردن
beautified قشنگ شدن
beautifier قشنگ کننده
beautifies قشنگ شدن
sprucely بطور قشنگ
beautify قشنگ شدن
cherubs بچه قشنگ
prettily بطور قشنگ
beautifying قشنگ شدن
smarten قشنگ کردن
i was taught by him من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
owns خودم
own خودم
number one خودم
myself من خودم
owned خودم
myself خودم
owning خودم
lido میعادگاه قشنگ ساحلی
pert غنچه دار قشنگ
to take f. قشنگ حرف زدن
gimcrack چیز قشنگ و کم بها
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
gimcrack قشنگ و بی مصرف عروسک
gewgaw چیز قشنگ بی مصرف
I didnt mince my words . I put it very well . قشنگ حرفم رازدم
whigmaleery چیز قشنگ وارزان
nattily بطور اراسته و قشنگ
whigmaleerie چیز قشنگ وارزان
gew gaw اشیاء قشنگ بی مصرف
gewgaws چیز قشنگ بی مصرف
lidos میعادگاه قشنگ ساحلی
for my parts از سهم خودم
for my part از سهم خودم
on my own account بابت خودم
on my own account بحساب خودم
pon my life بجان خودم
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
with my proper eyes با چشم خودم
siree اقای خودم
myself شخص خودم
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery چیزهای قشنگ وبی مصرف
adorns قشنگ کردن ارایش دادن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
eros بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
own شخصی مال خودم
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
i may thank myself گناه از خودم است
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
owned شخصی مال خودم
sirree اقاجان اقای خودم
owning شخصی مال خودم
it is my own مال خودم است
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
owns شخصی مال خودم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
She is photogenic. خوش عکس است (عکسش قشنگ می افتد )
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
namby-pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
namby pamby بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategies طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
narrative یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
recalled برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recall برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
narratives یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
bins محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
no show مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود
teacloth رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
bin محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند
teacloths رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
HTTP دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
FDDI اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
redundancy بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
redundancies بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
haze تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
precision استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت
VidCap برنامه کاربردی در ویدیوی ماکروسافت برای سیستم ویندوز برای نگهداری یک رشته ویدیویی
Kaleida Labs شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای
beta range حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
straight line coding برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
wiring ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
writes حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
keystroke برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
cues پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
hybrid circuit ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص
phoneme برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا
multiple استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن
cue پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com