Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
Other Matches
to affect something
[cultivate for effect]
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to strain
کوشش سخت کردن
[برای رسیدن به هدف]
circularization
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
to set one's mind on anything
ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
to p upon any one's blunder
لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
to have a look at something
بچیزی نگاه کردن
to get used to anything
بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
boomerang
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerangs
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranging
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranged
وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
unidirectional soldification
روشی برای رسیدن به موادتک بلوری
to freshen rope
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
lay over
<idiom>
به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
bar mitzvahs
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
bar mitzvah
جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He is a man who would stoop to anything .
آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
shoot the gap
حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
approach
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approached
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approaches
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
distaff
فرموک
[وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
hybrid circuit
ترکیب مدارهای آنالوگ و دیجیتال در سیستم کامپیوتری برای رسیدن به هدف مخصوص
blockhouse
ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
pert
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
scullery
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
sculleries
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
strived
کوشش کردن
striven
کوشش کردن
strives
کوشش کردن
striving
کوشش کردن
attempted
کوشش کردن
labors
کوشش کردن
labored
کوشش کردن
bend
کوشش کردن
strive
کوشش کردن
labor
کوشش کردن
attempt
کوشش کردن
to bend effort
کوشش کردن
to make an effort
کوشش کردن
assay
کوشش کردن
assays
کوشش کردن
attempts
کوشش کردن
to exert oneself
کوشش کردن
attempting
کوشش کردن
labour
کوشش کردن
tries
کوشش کردن
try
کوشش کردن
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to endeavor after anything
در پی چیزی کوشش کردن
strain
کوشش زیاد کردن
to run one's head aginst a w
کوشش بیفایده کردن
to beat the air
کوشش بیهوده کردن
to break butterfly on wheel
کوشش بیهوده کردن
to milk the ram
کوشش بیهوده کردن
to f. a dead horse
کوشش بی فایده کردن
peg
کوشش کردن درجه
pegs
کوشش کردن درجه
strains
کوشش زیاد کردن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
to guess at a riddle
کوشش درحل معمایی کردن
to plough sands
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to plough the sand
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to stain every nervers
منتهای کوشش خود را کردن
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
to cultivate good manners
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
to slog one's guts out
<idiom>
با کوشش سخت کار کردن
[اصطلاح]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
plotted
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plots
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot
توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
to run the hazard
بچیزی تن دردادن
to fool with anything
بچیزی ور رفتن
to take a pride in any thing
بچیزی فخرکردن
to follow up the scent
بچیزی پی بردن
to take a pride in any thing
بچیزی بالیدن
to hang on to anything
بچیزی چسبیدن
hang on to something
بچیزی چسبیدن
get wind of something
پی بچیزی بردن
to fall across anything
بچیزی برخوردن
tolaugh.atany thing
بچیزی خندیدن
struggling
تقلا کردن کوشش کردن
make a push
کوشش کردن عجله کردن
struggled
تقلا کردن کوشش کردن
struggle
تقلا کردن کوشش کردن
struggles
تقلا کردن کوشش کردن
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
to wish for something
میل بچیزی داشتن
the ship was snagged
کشتی بچیزی خورد
rigid adherence to a thing
سفت چسبیدن بچیزی
to havealiking for anything
میل بچیزی داشتن
to lay stress on something
بچیزی اهمیت دادن
allergies
حساسیت نسبت بچیزی
inclination for any thing
تمایل یا میل بچیزی
allergy
حساسیت نسبت بچیزی
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
to have views upon somthing
چشم یاطمع بچیزی داشتن
to hang on to anything
بچیزی خوب گوش دادن
prenotion
احساس قبلی نسبت بچیزی
have
رسیدن به جلب کردن
touch
رسیدن به متاثر کردن
having
رسیدن به جلب کردن
touches
رسیدن به متاثر کردن
to be ill towardsany thing
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
approximates
نزدیک کردن
approximated
نزدیک کردن
approximate
نزدیک کردن
to entertain hopes
[for something]
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to trun to a
بصرفه نزدیک کردن
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
adduct
بمرکز نزدیک کردن
transverse adduction
نزدیک کردن افقی
ride herd on
<idiom>
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
lobes
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe
اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
DNS
پایگاه داده توزیع شده در سیستم اینترنت که نام ها را با آدرس مط ابق میکند مثلاگ می توانید از نام www.PCP.CO.UK برای رسیدن وب سایت Peter Collin Publishing استفاده کنید و نیاز به به آدرس پیچیده شبکهای
alliterate
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
presentiments
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
stretch
کوشش
fists
کوشش
fist
کوشش
stretched
کوشش
conatus
کوشش
stretches
کوشش
muss
کوشش
trials
کوشش
agonism
کوشش
trial
کوشش
assays
کوشش
assay
کوشش
attempt
کوشش
scrambled
کوشش
effortlessly
بی کوشش
effortless
بی کوشش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com