English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Other Matches
to give thanks سپاس گزاری کردن تشکرکردن
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
grammar امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
grammars امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
no trouble زحمتی نیست
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
i asked him a question چیزی ازاو پرسیدم
with out any p to بدون هیچ طرفداری ازاو
His name is never mentioned anywhere . اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
thankyou سپاس
thankyous سپاس
thanked سپاس
thanking سپاس
thank سپاس
wire service خبر گزاری
role-playing نقش گزاری
role playing نقش گزاری
commendation نشان سپاس
wire services خبر گزاری
Thank you! سپاس گزارم!
role enactment نقش گزاری
Ta, love! [British] سپاس گزارم!
Cheers! [British] سپاس گزارم!
Thanksgiving شکر گزاری
obsequies ختم گزاری
Thanks! سپاس گزارم!
thank god سپاس خدای را
complainingly باگله گزاری
i am thankful to him از او سپاس گزارم
devoir حرمت گزاری
improvisation نقش گزاری ارتجالی
thank you سپاس گزارم متشکرم
hypnodrama نقش گزاری هیپنوتیسمی
psychodrama نقش گزاری روانی
sociodrama نقش گزاری اجتماعی
matter of موجبات گله گزاری
commendation ribbon لنت نشان سپاس
i am thankful to god خدا را سپاس میگزارم
longitudinal reinforcement [فولاد گزاری طولی در بتن]
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
canons مجموعه کتب قانون گزاری کردن
canon مجموعه کتب قانون گزاری کردن
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
i asked him a question پرسشی از او کردم
eureka >من کشف کردم <
iwas late دیر کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
i hid my self را پنهان کردم
I am late. من دیر کردم.
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i managed to do it ان کار را درست کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
oblongated کشیده
posttensioning پس کشیده
oblonated کشیده
indrawn تو کشیده
threaded نخ کشیده
longed کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
tense کشیده
long کشیده
tensed کشیده
longs کشیده
leptokurtic کشیده
drawlingly کشیده
longest کشیده
ectomorph کشیده تن
long- کشیده
tensest کشیده
tenses کشیده
drawn کشیده
longer کشیده
drew کشیده شد
tensing کشیده
tenser کشیده
leptosome کشیده تن
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
leptomorph کشیده ریخت
deep fetched از ته دل کشیده شده
drag کشیده شدن
tractile کشیده شدنی
elongating کشیده کردن
drags کشیده شدن
deer neck گردن کشیده
elongate کشیده کردن
threaded بند کشیده
tensive کشیده شدنی
extensive بسیط کشیده
touse کشیده شدن
pinxit کشیده است
elongates کشیده کردن
linear باریک کشیده
chock-a-block کاملا کشیده
low angle مسیر کشیده
saps شیره کشیده از
flat trajectory خط سیر کشیده
in tow <idiom> کشیده شده
low angle fire تیر کشیده
flat fire تیر کشیده
flares زبانه کشیده
flare زبانه کشیده
at full length دراز کشیده
dragged کشیده شدن
ectomorphy کشیده تنی
chock-a-block بالا کشیده
ectomorphic type سنخ کشیده تن
vellum paper کاغذمهره کشیده
sap شیره کشیده از
intractile کشیده نشدنی
sapped شیره کشیده از
prolate کشیده شده
indrawn بداخل کشیده
couchant دراز کشیده
drawable کشیده شدنی
long robe صورت کشیده
deprived محرومیت کشیده
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
deep fetched از ته سینه کشیده شده
pencilled با مداد کشیده شده
taut محکم کشیدن کشیده
satined paper گاغذ مهره کشیده
hell bent به بیراهه کشیده شده
chant اهنگ ساده و کشیده
chanted اهنگ ساده و کشیده
draw کشیده شدن عهده
draws کشیده شدن عهده
oblong دوک مانند کشیده
chanting اهنگ ساده و کشیده
chants اهنگ ساده و کشیده
pulled muscle عضله کشیده شده
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
drawn on کشیده شدن عهده
oblongs دوک مانند کشیده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com