English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English Persian
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
Search result with all words
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
Other Matches
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
it is not worth my while نمیارزد برای من ارزش ندارد
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
It doesnt make any difference to me . برای من فرقی نمی کند (ندارد)
it is of no use to us بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
dense index لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
list لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
diskless workstation ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
linear لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
natural rate hypothesis هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
complimentary mourning جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
insignificancy بی اهمیتی
insignificance بی اهمیتی
unsubstantial بی اهمیتی
disesteem بی اهمیتی
immateriality بی اهمیتی
unsubstantiality بی اساسی بی اهمیتی
it does not weigh with me درنظرمن اهمیتی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
redundant حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
redundant بیت یا داده بررسی اضافه شده به بلاک داده برای تشخیص خطا که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
indifferentist کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
ambiguous نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
blacked 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
there is no limit to it حد ندارد
it does not weigh with me ندارد
he is not of that stamp را ندارد
flicker free ی ندارد
there is no style about her ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
it is a soft snap کاری ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
no matter اهمیت ندارد
no object اهمیت ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
he has no manners اداب ندارد
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
it is well enough عیبی ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
hadn't ندارد نبایستی
it lacks soul روح ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
he has no excuse what عذری ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
it is of no moment هیچ اهمیت ندارد
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
many hands make light work <proverb> یک دست صدا ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
That's not so! این حقیقت ندارد!
he is at a loose end کار معینی ندارد
it is of no importance هیچ اهمیت ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
he means well قصد بدی ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
h does not w.much چندان وزنی ندارد
he is short of hands کارگر کافی ندارد
it matters little چندان اهمیت ندارد
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
there is no reason هیچ دلیل ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
his intentions are good خیال بدی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
crying is useless گریه سودی ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
domains برنامهای که حق کپی ندارد
His greed knows no limits. حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded. حرفهایش پایه واساسی ندارد
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
he does nothing but talk کاری جزحرف زدن ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
it is of no use talking سخن گفتن سودی ندارد
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
you are welcome کاری نکردم اهمیت ندارد
The very idea ! معنی ندارد ! ( قبیح است )
netblock ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
there is no occasion for fear ترس هیچ مورد ندارد
he has no friends او هیچ دوست و اشنایی ندارد
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
they are of no historical هیچ اهمیت تاریخی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
It isn't anything like her. او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
confession and avoidance باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
e. wear پارچه ایی که مرگ ندارد
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb> سیر از گرسنه خبر ندارد .
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
There are no vacancies at the hotel. هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
linear برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
singleton ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
There is no harm in trying. امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Your proposal has little practical value . پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
The dilemma has no simple answers. این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
There is no disagreement among us. اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
the interest of it is gone دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
It is a case of tit for tat . چیزی که عوض داد گله ندارد
unconditional آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
There is no reason to do something دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
gentleman at large کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
camera-shy کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com