Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
Other Matches
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
dear bought
گران خرید
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
I wont buy it at this price .
با این قیمت آنرا نخواهم خرید
not too expensive
خیلی گران نباشد.
It is too expensive.
خیلی گران است.
I don't socialize much these days.
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
i paid dear for it
برای من گران تمام شد
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
i have no knowledge of it
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
prints
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
print
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
printed
حروف خاص ارسالی به چاپگر که آنرا هدایت میکند برای انجام یک تابع یاعمل
it has escaped my remembrance
در یاد ندارم بخاطر ندارم
Mandlebrot set
تساوی ریاضی که به صورت بازگشتی برای تنظیم مقادیر به کار می رود. هنگام رسم آنرا در تصویر بخش شده
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
reel-to-reel
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
reel to reel
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
dear bought
جنس گران خریداری شده خریداری به قیمت گران
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
near collision
فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
locket
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
This position is much too small for me .
این سمت برای من خیلی کوچک است
lockets
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
beside one's self
<idiom>
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
for next to nothing
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
micronutrient
ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
capacitor
وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
He was too quick for her and jinked away every time.
او
[مرد]
برای او
[زن]
خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او
[زن]
در می رفت.
processor
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
The position is over his head . he cannot cope with it .
این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
order
خرید سفارش خرید
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
rollover
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
No, I don't like it.
نه، آنرا نمیخواهم.
i have nothing
ندارم
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
I leave it in your care .
آنرا به شما می سپارم
It was required of me . They imposed it on me .
آنرا به من تکلیف کردند
i am not a with him
با او اشنایی ندارم
i am not in
حالش را ندارم
i cannot bear him
حوصله او را ندارم
I am dead broke . I am penniless.
یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me?
من نامه ای ندارم؟
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
i have no objection to that
به ان اعتراضی ندارم
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
i dont meant it
مقصودی ندارم
Are there any messages for me?
من پیغامی ندارم؟
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
dearer
گران
dearest
گران
expensive
گران
heavy
گران
dears
گران
sumptuous
گران
dear
گران
onerous
گران
pricey
گران
heavies
گران
heavier
گران
overpriced
گران
heaviest
گران
costlier
گران
dearly
گران
costly
گران
costliest
گران
at a great penny worth
گران
Leave it tI'll tomorrow morning .
آنرا بگذارتا فردا صبح
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Get it to me before Friday .
قبل از جمعه آنرا به من برسان
Enter it in the books .
آنرا دردفاتر وارد کنید
airbed
تشکی که آنرا با باد پر میکنند
Wrap it up in gift paper.
آنرا در کاغذ هدیه بپیچید
I have nothing to do with him .
با اوسر وکاری ندارم
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
i have no work today
امروز کاری ندارم
I am sore at her. Iam bitter about her.
ازاودل خوشی ندارم
No harm meant!
قصد اهانت ندارم!
i reck not of danger
من باکی از خطر ندارم
I have nothing against you .
با شما مخالفتی ندارم
My pain has gone.
دیگر درد ندارم.
I'm not worth it.
من ارزش اونو ندارم.
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
No offence!
قصد اهانت ندارم!
I have nothing to do with politics.
کاری به سیاست ندارم
I cant do any crystal – gazing .
علم غیب که ندارم
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go
میل ندارم بروم
i do not feel like working
کار کردن ندارم
I'm fine with it.
<idiom>
من باهاش مشکلی ندارم.
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
I am not in the mood.
حال وحوصله ندارم
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
high value
گران قیمت
high priced
گران بها
too expensive
<adj.>
بسیار گران
high interest
بهره گران
overpriced
<adj.>
بسیار گران
highs
سخت گران
endears
گران کردن
valuable
گران بها
highest
سخت گران
high
سخت گران
endeared
گران کردن
endear
گران کردن
high money
پول گران
deluxe
مجلل گران
stingy
گران کیسه
be too dear
گران بودن
to sell dearly
گران فروختن
dearer
گران کردن
dearest
گران کردن
dear
گران کردن
natatores
شنا گران
priceless
بسیار گران
expensively
گران بها
massive
گران کوه
dears
گران کردن
big ticket
گران قیمت
massively
گران کوه
I bought it on your recommendation.
بسفارش وتوصیه شما آنرا خریدم
It is yours the asking.
اگر بخواهید آنرا به شما می دهم
Can you prove it to me?
آیا می توانی آنرا به من ثابت کنی ؟
I bought it on the recommendation of a friend.
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
I have nothing more to say .
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I have lost my interest in football .
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
I don't have it in my power to help you.
من توانایی کمک به شما را ندارم.
I cant take (stand) it any longer.
بیش از این تاب ندارم
That is fine by me if you agree.
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I dislike dull colors .
رنگهای مات را دوست ندارم
I havent heard of her for a long time.
مدتها است از او خبری ندارم
i have nothing else
هیچ چیز دیگر ندارم
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
flocked rug
[فرشی که پشت آنرا پارچه چسبانده اند.]
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w.
<proverb>
دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
I wI'll do that all by myself.
من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
You cannot have it both ways .
<proverb>
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
white elephants
گران و پر خرج و کم فایده
prohibitory
گران جلوگیری کننده
prohibitive
گران جلوگیری کننده
highs
وافر گران گزاف
worth a kings ransom
بسیار گران بها
overburden
گران بار شدن
high
وافر گران گزاف
This is really expensive !
این چه گران است !
The price of butter has gone up . butter has become expensive .
کره گران شده
You have paid too much for your car .
اتوموبیلت را گران خریدی
exclusive
منحصر بفرد گران
white elephant
گران و پر خرج و کم فایده
highest
وافر گران گزاف
dear bought
گران تمام شده
viscosity
قوام گران روی
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com