English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English Persian
broach برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broached برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaches برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
broaching برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن
Other Matches
to make place for ladies برای بانوان بازکردن
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
to pay away بازکردن
evolve بازکردن
feaze بازکردن
evolved بازکردن
evolves بازکردن
evolving بازکردن
unbrace بازکردن
unfix بازکردن
unstring بازکردن زه
unwreathe بازکردن
pick بازکردن
picks بازکردن
unfolding بازکردن
unlocking بازکردن
unlocks بازکردن
unlock بازکردن
open بازکردن
unfolded بازکردن
unfolds بازکردن
opened بازکردن
unfold بازکردن
opens بازکردن
forcing بزور بازکردن
part the hair فرق بازکردن
unwinding بازکردن از پیچ
unreel از قرقره بازکردن
unlatch قفل را بازکردن
force بزور بازکردن
unpeg گیره را بازکردن از
hackle از هم بازکردن شکافتن
unwinds بازکردن از پیچ
forces بزور بازکردن
unwind بازکردن از پیچ
bibliomancy سرکتاب بازکردن
to fling a door open دری راناگهان بازکردن
To open an account at the bank. دربانک حساب بازکردن
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
To breake the ice with someone. روی کسی را بازکردن
extends بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
break the ice <idiom> سرصحبت رادرمکان رسمی بازکردن
extending بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
to fret a passage راهی رابوسیله سایش بازکردن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
extend بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
uncleat بازکردن طناب مهار قایق ازساحل
heichio makki بازکردن دفاع ضربدری هشیوماگی تکواندو
to world one's way کرم واره راه خود را بازکردن
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
trussed بسیخ کشیدن
truss بسیخ کشیدن
trussing بسیخ کشیدن
trusses بسیخ کشیدن
spits دشنه بسیخ کشیدن
spit دشنه بسیخ کشیدن
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
grilse ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
at first a در نخستین دید در وهله نخستین
skewering بسیخ زدن
skewer بسیخ زدن
skewered بسیخ زدن
skewers بسیخ زدن
smalltalk یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
To make advance [overtures] منت کشیدن [برای آشتی]
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
carry through <idiom> برای کاری نقشهای کشیدن
stack the cards <idiom> برای کسی نقشه کشیدن
skewered بسیخ کباب زدن
skewering بسیخ کباب زدن
skewers بسیخ کباب زدن
skewer بسیخ کباب زدن
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
checkerein لگام برای بالا یا عقب کشیدن سر اسب
jeheemy جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
scribing روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
cabled طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
to frisk [a person] دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
initial نخستین
premiers نخستین
premier نخستین
mixer نخستین
proto نخستین
incipient نخستین
primary نخستین
primal <adj.> نخستین
quadrages ima نخستین
mixers نخستین
premieres نخستین
first نخستین
premiered نخستین
initialled نخستین
initialling نخستین
premiering نخستین
premiere نخستین
our first parents adam and eva نخستین ما
initials نخستین
first detector نخستین
initialed نخستین
initialing نخستین
primordial اصل نخستین
the first of all نخستین همه
rough coat نخستین اندود
as a first step <adv.> نخستین [اولا]
at first push در نخستین وهله
trivium دوره نخستین
primary مقدماتی نخستین
primes نخستین اولیه
springer stone نخستین رگ پاطاق
primed نخستین اولیه
the first day نخستین رور
prime نخستین اولیه
initial expenses هزینه نخستین
the opening chapter نخستین فصل
incipience حالت نخستین
first impression برداشت نخستین
first rate نخستین درجه
primary personality شخصیت نخستین
primary needs نیازهای نخستین
primary motivation انگیزش نخستین
primary treatment تصفیه نخستین
incunabula نخستین دوره
primary group گروه نخستین
first hand نخستین بازی کن
primary processes فرایندهای نخستین
primary productivity فراوردگی نخستین
in the egg در مرحله نخستین
primary reinforcement تقویت نخستین
his opening remarks نخستین گفتههای وی
first aids کمکهای نخستین
protomartyr نخستین شهید
at the first onset در نخستین وهله
at the first blush در نخستین وهله
incipincy حالت نخستین
hexateuch نخستین توریه
primary drive سائق نخستین
prototype نخستین بشر
book one جلد نخستین
prototypes نخستین بشر
prototype نمونه نخستین
proenomen نام نخستین
menarche نخستین قاعدگی
prime coat روکش نخستین
initial stage طبقه نخستین
prototypes نمونه نخستین
octateuch نخستین عهدعتیق
primary anxiety اضطراب نخستین
primary zones نواحی نخستین
primary treatment پاکسازی نخستین
crossover تمرکز نخستین
initial movement نخستین اقدام
primary colors رنگهای نخستین
by return of post با نخستین پست
incipient stages مراحل نخستین یا ابتدائی
the first person نخستین شخص متکلم
primordial عنصر نخستین اساسی
prodelision حذف نخستین حرفCanis
initiating نخستین قدم رابرداشتن
initiates نخستین قدم رابرداشتن
primary sensory area ناحیه حسی نخستین
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
initiated نخستین قدم رابرداشتن
primary reinforcer تقویت کننده نخستین
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
recoil بحال نخستین برگشتن
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
primary consumers مصرف کنندگان نخستین
gross primary product تولید ناخالص نخستین
fifteen نخستین امتیاز گیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com