Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
Other Matches
VidCap
برنامه کاربردی در ویدیوی ماکروسافت برای سیستم ویندوز برای نگهداری یک رشته ویدیویی
writes
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
carry over
<idiom>
برای بعد نگهداری کردن
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
bone-house
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
lay up
<idiom>
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
deep cycling
روشی برای نگهداری باطریهای نیکل- کادمیم
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
cassette
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassettes
پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
bit map
ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
microprogram
وسیله ذخیره سازی برای نگهداری ریز کامپیوتر
damp land pit curing
نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
pontage
مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
cinerarium
[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
CDs
جعبه پلاستیکی مسط ح که برای نگهداری دیسک فشرده به کار می رود
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
CD
جعبه پلاستیکی مسط ح که برای نگهداری دیسک فشرده به کار می رود
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
corrective maintenance
نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
archive
فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
storing
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
fishnet
نوعی تور که برای نگهداری یاکاشتن وسایل استتار در محل خود به کار می رود
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
souvenirs
یادگار
souvenir
یادگار
memorials
یادگار
memorial
یادگار
fetish
یادگار
fetishes
یادگار
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
relic
عتیقه یادگار
fetishistic
یادگار پرستانه
tokens
یادگار یادبود
token
یادگار یادبود
fetishism
یادگار پرستی
relics
عتیقه یادگار
toolbox
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
bad debts
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
samplers
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
sampler
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
memories
یادگار یاد بود
evocation
احالهء پرونده یادگار
evocations
احالهء پرونده یادگار
memory
یادگار یاد بود
caged storage
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
maintenance
تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
constants
همیشگی
habitual
همیشگی
constant
همیشگی
perpetual
همیشگی
permanent
همیشگی
endlessness
همیشگی
eterne
همیشگی
all-time
همیشگی
perpetuance
همیشگی
perennials
همیشگی
perennial
همیشگی
usual
همیشگی
perpetuated
همیشگی کردن
perpetuate
همیشگی کردن
near-constant state of flux
تغییر همیشگی
feu
اجازه همیشگی
permanency
ترتیب همیشگی
permanently
بطور همیشگی
everlasting
همیشگی دائمی
permanent flow
بده همیشگی
permanent magnet
اهنربای همیشگی
permanencies
ترتیب همیشگی
standing
ثابت همیشگی
continual
دائمی همیشگی
hobby-horses
خواهکار همیشگی
habitue
رونده همیشگی
eternal
جاودانی همیشگی
perdurable
همیشگی ابدی
perpetuating
همیشگی کردن
perpetuates
همیشگی کردن
hobby-horse
خواهکار همیشگی
hobby-horses
فکر و ذکر همیشگی
physician in ordinary
پزشک رسمی یا همیشگی
rente
سالواره همیشگی درامدسالیانه
permanence
ثبات استمرار همیشگی
hobby-horse
فکر و ذکر همیشگی
deletion
روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
rentlen
دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
vises
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vices
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice-
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vice
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
phonetic system of spelling
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
preparatorily
بعنوان تهیه
under the plea of
بعنوان به بهانه
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
parent
بعنوان والدین عمل کردن
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com