Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
Search result with all words
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a hoot in hell for something
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
nerd
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
res ipsa loquitur
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything
برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
requests
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
approval
توافق برای استفاده از چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
demands
تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
nix
اصلا
originally
اصلا"
initially
اصلا"
ever-
اصلا
radically
اصلا
ever
اصلا
no-no
اصلا نه
none
اصلا
essentially
اصلا"
by birth
اصلا
materially
اصلا"
cardinally
اصلا"
fundamentally
اصلا"
on no account
اصلا
mainly
اصلا"
possibly
اصلا"
to begin with
اصلا
to start with
اصلا
in no case
اصلا
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
why on earth
اصلا چرا
in the main
بیشتر اصلا
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
by some means or other
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
anything
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
he is of greek origin
اصلا یونانی است
It is ridicrlous . I t is a farce .
اصلا" مسخره است
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
to be on the safe side
باقی نباشد
at least
هیچ نباشد
unrepresentative
کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
I don't
[ couldn't ]
give a damn about it.
<idiom>
برایم اصلا مهم نیست.
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I didnt relize what was going on .
اصلا" نفهمیدم چه خبر است
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
low priority work
کاری که مهم نباشد
For all we know he may be living .
از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
not too expensive
خیلی گران نباشد.
impasse
حالتی که از ان رهایی نباشد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
The suggestion didn't go down very well with our boss.
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
همیشه در صدف گوهر نباشد .
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
I don't give a fuck!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a monkey's (fart)!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a damn shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com