Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
Other Matches
cut corners
<idiom>
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
supply economy
صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
I'm saving up for a new bike.
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
economising
صرفه جویی کردن
economised
صرفه جویی کردن
save
صرفه جویی کردن
saved
صرفه جویی کردن
saves
صرفه جویی کردن
economize
صرفه جویی کردن
cut corners
<idiom>
صرفه جویی کردن
scrounging
صرفه جویی کردن
economizes
صرفه جویی کردن
scrounges
صرفه جویی کردن
scrounged
صرفه جویی کردن
scrounge
صرفه جویی کردن
economized
صرفه جویی کردن
economises
صرفه جویی کردن
thrift
صرفه جویی
frugality
صرفه جویی
economy
صرفه جویی
saving
صرفه جویی
economies
صرفه جویی
economizing method
روش صرفه جویی
economy factor
ضریب صرفه جویی
spareable
قابل صرفه جویی
parsimony
صرفه جویی کم خرجی
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
providence
صرفه جویی اینده نگری
time saver
صرفه جویی کننده در وقت
gas saving
صرفه جویی در مصرف بنزین
economizer
صرفه جویی کننده انرژی
an economist of time
متخصص در صرفه جویی وقت
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
an economist of time
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
library
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
libraries
و در زمان و هزینه صرفه جویی شود. 2-مجموعه توابعی که کامپیوتر نیاز دارد تا به آنها مراجعه کند ولی در حافظه اصلی ذخیره نشده اند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
economic
نزدیک به صرفه مقرون به صرفه
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
economizing
صرفه جوئی کردن
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
reproach
عیب جویی کردن از
wrathful
کینه جویی کردن
to seek adventures
مخاطره جویی کردن
impugns
عیب جویی کردن
avenges
کینه جویی کردن
avenged
کینه جویی کردن
reproached
عیب جویی کردن از
reproaches
عیب جویی کردن از
to seek a remedy for something
چاره جویی کردن
reproaching
عیب جویی کردن از
revenging
کینه جویی کردن
to pick on
عیب جویی کردن از
domineer
سلطه جویی کردن
avenge
کینه جویی کردن
vituperate
عیب جویی کردن
blames
عیب جویی کردن از
blamed
عیب جویی کردن از
impugn
عیب جویی کردن
To seak a remedy.
چاره جویی کردن
cavilled
عیب جویی کردن
carp
عیب جویی کردن
avenging
کینه جویی کردن
blame
عیب جویی کردن از
to pull to pieces
عیب جویی کردن از
cavils
عیب جویی کردن
impugned
عیب جویی کردن
revenge
کینه جویی کردن
caviled
عیب جویی کردن
revenged
کینه جویی کردن
caviling
عیب جویی کردن
impugning
عیب جویی کردن
cavil
عیب جویی کردن
blaming
عیب جویی کردن از
revenges
کینه جویی کردن
queried
تحقیق و باز جویی کردن
queries
تحقیق و باز جویی کردن
query
تحقیق و باز جویی کردن
to chide somebody
از کسی عیب جویی کردن
to tick somebody off
[British E]
از کسی عیب جویی کردن
querying
تحقیق و باز جویی کردن
to take vengeance on a person
از کسی کینه جویی کردن
to cut up rough
کینه جویی یا کج خویی کردن
to take somebody to task
از کسی عیب جویی کردن
to tell somebody off
از کسی عیب جویی کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
interrogates
تحقیق کردن باز جویی کردن
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogated
تحقیق کردن باز جویی کردن
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogate
تحقیق کردن باز جویی کردن
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
interrogating
تحقیق کردن باز جویی کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything
برای چیزی
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requests
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
demands
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
asked
برای چیزی بی تاب شدن
ask
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com