English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
chiding گله کردن از غرغرکردن
chides گله کردن از غرغرکردن
chide گله کردن از غرغرکردن
chided گله کردن از غرغرکردن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything برای چیزی
inclinable to something مساعد برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
requests تقاضا برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
demand تقاضا برای انجام چیزی
steeper فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
approval توافق برای استفاده از چیزی
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
ask برای چیزی بی تاب شدن
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
asked برای چیزی بی تاب شدن
demands تقاضا برای انجام چیزی
asking برای چیزی بی تاب شدن
asks برای چیزی بی تاب شدن
demanded تقاضا برای انجام چیزی
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
to offshore something چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
On the recent developments he had nothing to say. در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
dipsticks میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to suggest it is appropriate to do so [matter] پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
labeling قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labelled قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners <idiom> [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labels قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
to have something made [by somebody] بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
monitor 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors 1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com