English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
Other Matches
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
electronics استانداردی که سیگنالهای واسط رامعرفی میکند. نرخ ارسال و نیرو برای اتصال ترمینال ها به مودم ها
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
embattle حاضر شدن برای جنگ
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
castor bean دانه سمی کرچک وخود این گیاه
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
roll-calls حاضر و غایب کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
march order حاضر براه کردن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
roll-call حاضر و غایب کردن
to conjure up با سحر حاضر کردن
fitting out حاضر کردن ناو
get ready حاضر کردن یا شدن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
get ready اماده شدن حاضر کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
set up حاضر به جنگ کردن توپ
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readied مهیا کردن حاضر کردن
readying مهیا کردن حاضر کردن
readies مهیا کردن حاضر کردن
ready مهیا کردن حاضر کردن
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
congress party (indian national congress حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
potatoes and point سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
ikon نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
presents حاضر
in the saddle حاضر
on hand <idiom> حاضر
presented حاضر
present حاضر
presenting حاضر
stocked :حاضر
stock :حاضر
existing حاضر
agreeable حاضر
ubiquitous حاضر
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
rigs وضع حاضر
readies قبضه حاضر
readies حاضر به کار
operationally ready حاضر به عملیات
readied قبضه حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
omnipresent حاضر در همه جا
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
readied حاضر به کار
stand by حاضر بودن
get ready حاضر شدن
existing در حال حاضر
ready حاضر به کار
rigged وضع حاضر
rig وضع حاضر
active حاضر بخدمت
repartee حاضر جوابی
to e. an appearance حاضر شدن
action front حاضر به تیر
readying قبضه حاضر
readying حاضر به کار
ready قبضه حاضر
operationally ready حاضر به کار
make ready حاضر شدن
delicatessens اغذیه حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
attend حاضر بودن
attending حاضر بودن
attends حاضر بودن
operational حاضر به کار
delicatessen اغذیه حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
willing حاضر خواهان
readiness to report حاضر جوابی
roll call حاضر و غایب
ready wit حاضر جوابی
at present در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
currents در حال حاضر
at the present moment درحال حاضر
current در حال حاضر
actions فرمان حاضر به تیر
to be present باشنده [حاضر] بودن
unready غیراماده حاضر نشده
operational route جاده حاضر به کار
action فرمان حاضر به تیر
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
he refused to go حاضر نشد برود
fair game طعمهی حاضر و آماده
i agreed to go حاضر شدم بروم
ready position حالت حاضر به تیر
inbearing فضولانه حاضر خدمت
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
attender شخص حاضر در جایی
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
obliging حاضر خدمات مهربان
show up سر موقع حاضر شدن
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
show up حاضر شدن حضور یافتن
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
readying حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
readied حاضربه تیر حاضر باشید
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
readies حاضربه تیر حاضر باشید
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com