English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
Other Matches
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
excel تفوق جستن بر
excelled تفوق جستن بر
excelling تفوق جستن بر
excels تفوق جستن بر
to gain the upper hand تفوق جستن
influencing برتری تفوق
influenced برتری تفوق
influence برتری تفوق
influences برتری تفوق
ascendance تفوق برتری
out maneuver تفوق جستن در مانور
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
overrides برتری جستن بر
overridden برتری جستن بر
overrode برتری جستن بر
override برتری جستن بر
overtop برتری جستن از
antecede برتری جستن
best برتری جستن
outvie برتری جستن از
to gain a over برتری یاتفوق جستن بر
to make approaches وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escapes رهایی جستن خلاصی جستن
escape رهایی جستن خلاصی جستن
escaped رهایی جستن خلاصی جستن
escaping رهایی جستن خلاصی جستن
henpeck سعی کردن برای تفوق یافتن
to steal a march on any one بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to figure up پیدا کردن
gain پیدا کردن
pin point پیدا کردن
detected پیدا کردن
tracked پیدا کردن
find پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
tracks پیدا کردن
gains پیدا کردن
finds پیدا کردن
detect پیدا کردن
acquire پیدا کردن
gained پیدا کردن
averaging پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
detecting پیدا کردن
averages پیدا کردن
average پیدا کردن
averaged پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
to look up پیدا کردن
track پیدا کردن
to search out پیدا کردن
detects پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
declines شیب پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
dampens رطوبت پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
converges تقارت پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
shocks هول وهراس پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
shock هول وهراس پیدا کردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
advantage تفوق
pre eminence تفوق
predominance تفوق
transcendence تفوق
supremacy تفوق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com