Dictiornary-Farsi | برتری مطلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (9 milliseconds)

English	Persian
absolute advantage	برتری مطلق


Search result with all words

absolute advantage	برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
Other Matches

absolute volue	مقدار مطلق قدر مطلق
advantage	برتری
priority	برتری
priorities	برتری
preferences	برتری
hegemony	برتری
profited	برتری
profit	برتری
Majesty	برتری
momentum	برتری
preference	برتری
Excellencies	برتری
Excellency	برتری
precedence	برتری
privilege	برتری
primacy	برتری
preemimence	برتری
predomination	برتری
excellence	برتری
pre eminence	برتری
paramountey	برتری
paramountcy	برتری
supremacy	برتری
sinistrality	چپ برتری
profits	برتری
transcendence or cy	برتری
trancscendent	برتری
superiority	برتری
transcendence	برتری
preponderance	برتری
ecellency	برتری
beat out	برتری
unidextrality	یک سو برتری
powered	برتری
power	برتری
vantage	برتری
powers	برتری
Majesties	برتری
powering	برتری
influences	برتری تفوق
excelled	برتری داشتن بر
excel	برتری داشتن بر
excelling	برتری داشتن بر
influencing	برتری تفوق
outclasses	برتری داشتن بر
distinctions	برتری ترجیح
outclass	برتری داشتن بر
outclassed	برتری داشتن بر
head starts	فرصت برتری
supremacists	برتری گرای
supremacist	برتری گرای
distinction	برتری ترجیح
excels	برتری داشتن بر
outclassing	برتری داشتن بر
head start	فرصت برتری
transcending	برتری یافتن
overridden	برتری جستن بر
transcend	برتری یافتن
override	برتری جستن بر
overrides	برتری جستن بر
overrode	برتری جستن بر
transcended	برتری یافتن
predominance	برتری علو
headships	بزرگی برتری
to have the pull of	برتری داشتن بر
superiority	برتری قوا
headship	بزرگی برتری
prominence	پیشامدگی برتری
transcends	برتری یافتن
influenced	برتری تفوق
handedness	دست برتری
outvie	برتری جستن از
fire superiority	برتری اتش
ocular dominance	چشم برتری
maritime lien	برتری دریایی
laterality	برتری جانبی
cerebral dominance	سو برتری نیمکره مخ
outreach	برتری یافتن
comparative advantage	برتری نسبی
dextrality	راست برتری
overmaster	برتری یافتن بر
ascendance	تفوق برتری
mixed cerebral dominance	برتری نامتمایز مخ
influence	برتری تفوق
manual dominance	دست برتری
hemispherical dominance	برتری نیمکره
overtop	برتری جستن از
one up <idiom>	برتری داشتن
antecede	برتری جستن
preminence	برتری علو
lateral dominance	برتری جانبی
predominancy	برتری علو
best	برتری جستن
eye dominance	چشم برتری
right handedness	دست راست برتری
pulls	برتری جزئی و مختصر
upper hand	برتری دست بالا
salience	جلو امدگی برتری
pull	برتری جزئی و مختصر
manoptoscope	برتری سنج بینایی
saliency	جلو امدگی برتری
humdinger	دارای برتری فاحش
to gain a over	برتری یاتفوق جستن بر
humdingers	دارای برتری فاحش
anti air	ضد برتری هوایی دشمن
rate of time preference	نرخ برتری زمانی
outdistances	غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistanced	غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistance	غلبه بر حریفان با برتری بسیار
papalism	فرصاغراق امیزنسبت به برتری پاپ
outdistancing	غلبه بر حریفان با برتری بسیار
out maneuver	برتری مانور پیدا کردن
outguess	در حدس و گمان برتری داشتن بر
sovereignty	اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
look down on someone <idiom>	باحقارت واحساس برتری نگریستن
teutonism	عقیده برتری نژادی المان
to get the upper hand	برتری جستن تفوق پیدا کردن
vantage ground	زمین دارای برتری اتش و دید
set up	جلو برتری حریف را گرفتن پاس به یار ازادتر
paragon	رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons	رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
pan germanism	نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
outclassing	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
supremacy	برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
inconditionate	مطلق
alodial	مطلق
absolutes	مطلق
allodial	مطلق
categoric	مطلق
absolute	مطلق
downright	مطلق
positive	مطلق
implicit	مطلق
starker	مطلق
unalterable <adj.>	مطلق
stark	مطلق
abstract	مطلق
abstracting	مطلق
abstracts	مطلق
unconditional	مطلق
total	مطلق
totaled	مطلق
totaling	مطلق
totalled	مطلق
absolute <adj.>	مطلق
inalienable <adj.>	مطلق
indispensable <adj.>	مطلق
starkest	مطلق
starkly	مطلق
slick	مطلق
slickest	مطلق
pure	مطلق
purer	مطلق
purest	مطلق
free	مطلق
freed	مطلق
freeing	مطلق
frees	مطلق
unalienable <adj.>	مطلق
inevitable <adj.>	مطلق
totalling	مطلق
totals	مطلق
thetic	مطلق
sovereign	مطلق
utters	مطلق
sovereigns	مطلق
magisterial	مطلق
uttered	مطلق
arbitrary	مطلق
utter	مطلق
sheer	مطلق
thetical	مطلق
categorical	مطلق
autocratic	مطلق
thorough going	مطلق
unrestrained	مطلق
an abstroct number	عدد مطلق
the positive d.	درجه مطلق
the preterite tense	ماضی مطلق
almightly	قادر مطلق
command automatism	فرمانبری مطلق
simpliciter	بطور مطلق
categorical imperative	امر مطلق
summum bonum	خیر مطلق
alodium	ملک مطلق
autarky	حاکم مطلق
autarchy	حاکم مطلق
abstractly	بطور مطلق
absolute value	ارزش مطلق
absolute value	قدر مطلق
absolute vacuum	خلاء مطلق
absolute unit	واحد مطلق
absolute temperature scale	مقیاس مطلق
absolute value	مقدار مطلق
absolute zero	صفر مطلق
absolute zaro	صفر مطلق
absolute volume	حجم مطلق