Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
to be above the law
برتر از قانون بودن
Other Matches
No-one is above the law.
هیچکس برتر از قانون نیست.
outrank
برتر بودن
overrode
برتر یا مهمتر بودن
overrides
برتر یا مهمتر بودن
override
برتر یا مهمتر بودن
overridden
برتر یا مهمتر بودن
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
to be complicit in
[with]
something
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
to come within the scope of the law
در حوزه عمل قانون بودن
hess's law
قانون ثابت بودن جمع گرماها
law of diminishing marginal utility
قانون نزولی بودن مطلوبیت نهائی
law of constant heat sumation
قانون ثابت بودن جمع گرماها
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
surpassing
برتر
superior
برتر
higher up
برتر
superiors
برتر
top dog
برتر
hegemonic
برتر
dominant
برتر
wiredrawn
برتر
preponderant
برتر
superempirical
برتر
preferable
برتر
beyond
برتر از
overriding
برتر
the above figures
برتر
excelsior
برتر
preeminent
برتر
aces
برتر
ace
برتر
above
برتر
advantageous
برتر
transcendent
برتر
prevalent
برتر
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
vantage
سرکوب برتر
superior
ارشد برتر
paramount
برتر بزرگتر
go-ahead
امتیاز برتر
master race
نژاد برتر
superiorly
بطور برتر
premiers
برتر والاتر
premier
برتر والاتر
superhuman
برتر از انسان
premiere
برتر والاتر
premiered
برتر والاتر
immensurable
برتر ازقیاس
premieres
برتر والاتر
premiering
برتر والاتر
superiors
ارشد برتر
supremacist
خود برتر پندار
machismo
مرد برتر پنداری
macho
مرد برتر پندار
world beater
شخص برتر ازاقران
supremacists
خود برتر پندار
paramountly
بطور برتر یا افضل
outgun
غلبه بر حریفان با حمله برتر
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
computer graphics metafile
فایل برتر نگاره سازی کامپیوتری
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
super
: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
swelled head
<idiom>
(خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
consist
شامل بودن عبارت بودن از
agree
متفق بودن همرای بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
depends
مربوط بودن منوط بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
having
مالک بودن ناگزیر بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
law
قانون
laws
قانون
lex
قانون
legal
قانون
hess's law
قانون هس
regardless of the law
به قانون
legislation
قانون
canon
قانون
canons
قانون
law of constant heat sumation
قانون هس
regulation
قانون
rule
قانون
kanoon
قانون
enacment
قانون
code
قانون
act
قانون
statutes
قانون
edict
قانون
acted
قانون
statute
قانون
nisi
قانون
edicts
قانون
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
power law
قانون توانی
demorgans law
قانون دمورگان
parallel law
قانون توازی
pascal's law
قانون پاسکال
paschen's law
قانون پاشن
procedural law
قانون شکلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com