Total search result: 301 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
embossed |
برجسته شده |
|
|
Search result with all words |
|
predominant |
برجسته |
leading |
عمده برجسته |
relief |
حجاری برجسته |
relief |
برجسته کاری |
profile |
برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی |
profiled |
برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی |
profiles |
برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی |
profiling |
برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی |
prime |
برجسته |
primed |
برجسته |
primes |
برجسته |
project |
برجسته بودن |
projected |
برجسته بودن |
projects |
برجسته بودن |
prima donna |
خواننده برجسته زن اپرا یاکنسرت |
prima donnas |
خواننده برجسته زن اپرا یاکنسرت |
personage |
شخص برجسته |
personages |
شخص برجسته |
striking |
برجسته |
strikingly |
برجسته |
brilliantly |
چنانکه برجسته باشد |
conspicuous |
برجسته |
pre-eminent |
برجسته |
convex |
برجسته |
markedly |
بطور برجسته یا محسوس |
pot |
هرچیز برجسته ودیگ مانند |
pots |
هرچیز برجسته ودیگ مانند |
potting |
هرچیز برجسته ودیگ مانند |
prominently |
بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار |
overriding |
برجسته |
contour |
نقشه برجسته |
inconspicuous |
غیر برجسته کمرنگ |
big |
ستبر ادم برجسته |
bigger |
ستبر ادم برجسته |
biggest |
ستبر ادم برجسته |
grossly |
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص |
highlight |
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند |
highlighted |
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند |
highlights |
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند |
illustrious |
برجسته |
milestone |
مرحله برجسته |
milestones |
مرحله برجسته |
eminently |
بطور برجسته |
fascia |
هزاره برجسته گچبری سر ستون |
fascias |
هزاره برجسته گچبری سر ستون |
premier |
هنرپیشه برجسته |
premiers |
هنرپیشه برجسته |
prominent |
برجسته |
badge |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
badges |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
salient |
برجسته |
feat |
کار برجسته |
feats |
کار برجسته |
Braille |
خط برجسته مخصوص کوران الفباء نابینایان |
accentuate |
اهمیت دادن برجسته نمودن |
accentuated |
اهمیت دادن برجسته نمودن |
accentuates |
اهمیت دادن برجسته نمودن |
accentuating |
اهمیت دادن برجسته نمودن |
snarl |
بغرنجی برجسته کردن |
snarled |
بغرنجی برجسته کردن |
snarling |
بغرنجی برجسته کردن |
snarls |
بغرنجی برجسته کردن |
swell |
برجسته شیک |
swelled |
برجسته شیک |
swells |
برجسته شیک |
cameo |
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی |
cameos |
برجسته کاری درجواهروسنگهای قیمتی |
purl |
زری کوک برجسته وقلابی |
purled |
زری کوک برجسته وقلابی |
purling |
زری کوک برجسته وقلابی |
purls |
زری کوک برجسته وقلابی |
ports |
انواع بندرهای ساحلی شیارهای برجسته یا مجاری عبور روغن |
bank |
قسمت برجسته سر پیچ |
banks |
قسمت برجسته سر پیچ |
dais |
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته |
distinguished |
برجسته |
distinguished |
برجسته مهم |
crowned |
برجسته |
illustrated |
برجسته |
ridged |
برجسته |
staring |
برجسته |
starring |
برجسته |
predominantly |
بطور برجسته |
poet laureate |
شاعر برجسته |
cocked hat |
کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته |
cocked hats |
کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته |
brocade |
پارچه ابریشمی گل برجسته |
bas relief |
برجسته کوتاه |
bas relief |
نقش کم برجسته |
bas-relief |
برجسته کوتاه |
bas-relief |
نقش کم برجسته |
bas-reliefs |
برجسته کوتاه |
bas-reliefs |
نقش کم برجسته |
bigwig |
شخص مهم و برجسته |
bigwigs |
شخص مهم و برجسته |
premiere |
هنرپیشه برجسته |
premiered |
هنرپیشه برجسته |
premieres |
هنرپیشه برجسته |
premiering |
هنرپیشه برجسته |
humdinger |
تفوق برجسته |
Other Matches |
|
alto-rilievo |
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.] |
perspective spatial model |
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین |
embossing |
طرح برجسته [برجسته کردن زمینه فرش] |
salience |
نکته برجسته موضوع برجسته |
embossment |
نقوش برجسته برجسته کاری |
bas relif |
حجاری ونقوش برجسته برجسته |
supereminent |
برجسته فوق العاده برجسته |
saliency |
نکته برجسته موضوع برجسته |
stereoscope |
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته |
stereograph |
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن |
repousse |
برجسته نمایاحکاکی برجسته |
anaglyph |
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی |
eminent |
برجسته |
stereometric |
خط برجسته |
stereometric |
برجسته |
rilievo |
برجسته |
relievo |
برجسته |
kenspeckle |
برجسته |
laureate |
برجسته |
in relief |
برجسته |
masterwork |
برجسته |
of d. |
برجسته |
pre eminent |
برجسته |
prosilient |
برجسته |
relief emboss |
برجسته |
illustrous |
برجسته |
outstanding |
برجسته |
par excellence |
برجسته |
mainline |
برجسته |
mainlined |
برجسته |
mainlines |
برجسته |
mainlining |
برجسته |
raised |
برجسته |
outstandingly |
برجسته |
noted |
برجسته |
torose |
برجسته |
dominant |
برجسته |
cordon bleu |
برجسته |
illustriously |
برجسته وار |
half relief |
نیم برجسته |
high relief |
نقوش برجسته |
mezzo relief |
نیم برجسته |
bossing |
ارباب برجسته |
bosses |
ارباب برجسته |
bossed |
ارباب برجسته |
front face |
سطح برجسته |
fash butt welding |
جوش برجسته |
anaglyph |
تزئینات برجسته |
anaglyph |
حجاری برجسته |
alto relievo |
برجسته بلند |
acrography |
گچ کاری برجسته |
bas relif |
نقش کم برجسته |
basso relief |
برجسته کوتاه |
contour map |
نقشه برجسته |
drop shadow |
سایه برجسته |
emboss |
برجسته کردن |
embossed alphabet |
الفبای برجسته |
egregious |
برجسته نمایان |
exaggerated stereoscopy |
برجسته بین |
in relief |
بطور برجسته |
stereoscopic |
برجسته بینی |
stereoscopic |
برجسته بین |
stereoscopics |
برجسته نمایی |
stucco relief |
گچبریهای برجسته |
to make one's mark |
برجسته شدن |
to put forward |
برجسته نمودارکردن |
to stand out |
برجسته بودن |
topographic map |
نقشه برجسته |
tyupical |
نوبهای برجسته |
cordon bleu |
آدم برجسته |
raised figure |
طرح برجسته |
to create an image for oneself as somebody |
برجسته شدن |
aegicrane |
آذین برجسته سر |
aegicranium |
آذین برجسته سر |
bas relif |
نقوش برجسته |
bas-relief |
برجسته کاری |
stand out |
برجسته عالی |
stand out |
برجسته بودن |
signally |
بطور برجسته |
laureatel |
شاعر برجسته |
magnific |
معروف برجسته |
mezzo rillievo |
نیم برجسته |
notbility |
شخص برجسته |
palmy |
برجسته کامیاب |
piece de resistance |
فقره برجسته |
projection welding |
جوش برجسته |
raised shoulder |
شانه برجسته |
relief emboss |
نقشه برجسته |
relief map |
نقشه برجسته |
relievo |
برجسته کاری |
saleint |
برجسته چشمگیر |
saleintiant |
برجسته چشمگیر |
salient pole |
قطب برجسته |
signalize |
برجسته کردن |
smatt |
برجسته زیرکانه |
affigy |
تصویر برجسته |
humdingers |
تفوق برجسته |
effigies |
تصویر برجسته |
effigy |
تصویر برجسته |
topography |
برجسته نگاری |
boss |
ارباب برجسته |
living picture |
نمایش یاتصویر برجسته |
person of f. |
شخص برجسته یا با نفوذ |
narrative relief |
نقش برجسته روایتی |
papillary lines |
خطهای برجسته انگشتها |
low relief |
نقش نیم برجسته |
oner |
شخص یا چیز برجسته |
narrative relief |
نقش برجسته توصیفی |
perspective spatial model |
مدل برجسته بینی |
raised type |
حروف برجسته برای |
to bring out in relief |
برجسته یا روشن کردن |
to stand out in relief |
برجسته یا روشن بودن |
vectograph |
عکس برجسته بینی |
stereoscopy |
سیستم برجسته بینی |
stereoscope |
دستگاه برجسته بین |
stereoscopic pair |
زوج برجسته بینی |
relief map |
نقشه برجسته نما |
distinguished rug |
قالی با ارزش و برجسته |
stereometric |
وابسته بترسیمات برجسته |
bell-cast |
[لبه ی برجسته بام] |
convex fillet weld |
جوش نواری برجسته |
noticeable |
قابل ملاحضه برجسته |
landmark |
واقعه برجسته راهنما |
blebby |
برجسته یاحباب دار |
goffer |
مجعدکردن برجسته کردن |
bold faced type |
حروف سیاه برجسته |
bosomed |
دارای سینه برجسته |
bosomy |
دارای پستان برجسته |
distinguished unit citation |
نشان یکان برجسته |
high relief |
نقش تمام برجسته |
landmarks |
واقعه برجسته راهنما |
illustriously |
بطور برجسته مشهورانه |
high light |
نکات برجسته یا جالب |
embossing die |
حدیده برجسته کاری |
run-of-the-mill |
برجسته نبودن در جنس متوسط |
effigy |
چهره برجسته روی سکه |
fretwork |
برجسته کاری حاشیه گذاری |
triglyphic |
وابسته به تزئینات برجسته سه ترک |
bossing |
نقش برجسته تهیه کردن |
effigies |
چهره برجسته روی سکه |
boss |
نقش برجسته تهیه کردن |
star turn |
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت |
notably |
بطور برجسته یا قابل ملاحظه |
beaded section |
شیار برجسته روی گچ وچوب |
stereo gram |
تصویر یانقش برجسته نما |
baguette |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
nagnet |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
bosses |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
palmary |
شایسته ستایش و تقدیر برجسته |
bagnette |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
bossed |
نقش برجسته تهیه کردن |
bossed |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
hollow gorge |
[ربع گرد در برجسته کاری] |
in cavetto |
[نقش برجسته کاری وارونه] |
personal salute |
مراسم سلام افراد برجسته |
bosses |
نقش برجسته تهیه کردن |
embossed sculpture |
برجسته سازی با چکش کوبی |
bossing |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
floating mark |
نقاط ایستگاه برجسته بینی |
boss |
برجسته کاری ریاست کردن بر |
baguet |
[ابزار برجسته کاری کوچک] |
run of the mill |
برجسته نبودن در جنس متوسط |
prince's feather |
تزئین برجسته پشت صندلی |
boss formerly boce |
[بلوک منبت کاری شده برجسته] |
ventura |
یک بسته نرم افزاری نشررومیزی و برجسته |
stereophotography |
عکس برداری برجسته نماوسه بعدی |
astragal |
چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ |
screwthread |
شیار برجسته ومارپیچی بدون پیچ |
oversailing of facade |
قسمت برجسته یا پیش امده بنا |
grisaille |
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری |
canadian , grid |
سیستم شبکه بندی عکاسی برجسته منشوری |
vectograph |
عکس مخصوص استفاده از عینک برجسته بینی |
floating lines |
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی |
disc |
[تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته] |
aerocartograph |
دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه |
point style |
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست |
curling weft |
پود مجعد و نازک جهت برجسته سازی نقش |
agrafe |
سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده] |
agraffe |
سنگ سر طاق [دارای تزئینات برجسته کاری شده] |
mercator projection |
نقشه برجسته نمای دارای نصف النهارات متوازی |
worthy of remark |
قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی |
card-cut |
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک] |
stereogram |
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی |
phototopography |
روش تهیه نقشههای عوارض نما و برجسته ازروی عکس هوایی |
bulk yarn |
نخ های پفکی و حجیم شده جهت ایجاد سطوح برآمده و برجسته |
turtleback |
لاک پشت هر چیز برجسته بیضی شکل عرشه منحنی عقب یاجلوکشتی |
legion ofholour |
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد |
calf's tongue |
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی] |
stereophotogrammetry |
تهیه و رسم نقشه جات ازروی عکس هوایی به طریقه برجسته بینی و استریوسکوپی |
stereoplanigraph |
نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی |
souffles |
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه |
souffle |
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه |
soufflTs |
خوراک مرکب از زرده تخم مرغ وگوشت وپنیر وشکلات پارچه نازک گل برجسته زنانه |
leitmotive |
عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری |
leitmotif |
عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چنددفعه تکرار میشود موضوع مهم تکراری |
to win one's spurs |
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن |
banked track |
پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری |
keel area |
ناحیه برجسته جانبی تیرک زیر هواپیماهای دریایی که اغلب زیر سطح اب قرارمیگیرد |
stereography |
طریقه برجسته نگاری یا رسم ارتفاعات به طریقه استریوسکوپی |
plisse |
طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه |